کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    نور چشم عالمی بر دیدهٔ ما جا گرفت

    این چنین نور خوشی در جای خود مأوا گرفت

    سوخته می خواست تا آتش زند در جان او

    از میان سوختگان خویشتن ما را گرفت

    عقل مخمور است و ما مست و خراب افتاده ایم

    در چنین وقتی نباشد عقل را بر ما گرفت

    ملک دل بگرفت عشقش غارت جان می کند

    ترک سرمستی درآمد این ولایتها گرفت

    مبتلائیم و بلا را مرحبائی می زنیم

    زانکه از بالای او این کار ما بالا گرفت

    تا به دست زلف او دادم دل سودا زده

    چون سر زلفش وجودم مو به مو سودا گرفت

    در سرابستان میخانه حضوری دیگر است

    لاجرم سید حضوری یافت آنجا جاگرفت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha