به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
مدتی شد که به جان باتو در آمیخته ایم
در سر زلف دلاویز تو آویخته ایم
جوی آبی که روان در نظرت می گذرد
آب چشمیست که ما بر گذرت ریخته ایم
پردهٔ دیدهٔ ما در نظر ما به مثل
شعر بیزیست که زان خاک درت ریخته ایم
به خیالی که خیال تو نگاریم بچشم
هر زمان نقش خیالی ز نو انگیخته ایم
تاکه در بند سر زلف تو دل دربند است
با تو پیوسته و از غیر تو بگسیخته ایم
گوشهٔ خلوت میخانه مقامی امن است
ما از این خانه از آن واسطه بگریخته ایم
نعمت الله می صافی است در این جام لطیف
ما به جان با می و جامش به هم آمیخته ایم
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.