کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    خواجهٔ غافل برفت و جان سپرد

    بی خبر از معرفت چیزی نبرد

    بود مخموری و مستی می فروخت

    صاف می پنداشت می نوشید درد

    شیشهٔ پندار می بودش به دست

    اوفتاد و شیشه اش شد خرد و مرد

    صوفیان پوشند صوف خدمتش

    صوفئی بودی که می پوشید برد

    هر نفس نوعی دگر گفتی سرود

    گه ز لر گفتی سخن گاهی ز کرد

    عاشقانه جان سپاری کن چو ما

    زانکه عاشق جان خود را می سپرد

    نعمت الله جان به جانان داد و رفت

    رحمت الله علیه آن مرد ، مُرد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha