شاه نعمت الله
غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۳۶: این چنین نور خوشی در جای خود مأوا گرفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نور چشم عالمی بر دیدهٔ ما جا گرفت این چنین نور خوشی در جای خود مأوا گرفت سوخته می خواست تا آتش زند در جان او از میان سوختگان خویشتن ما را گرفت عقل مخمور است و ما مست و خراب افتاده ایم در چنین وقتی نباشد عقل را بر ما گرفت ملک دل بگرفت عشقش غارت جان می کند ترک سرمستی درآمد این ولایتها گرفت مبتلائیم و بلا را مرحبائی می زنیم زانکه از بالای او این کار ما بالا گرفت تا به دست زلف او دادم دل سودا زده چون سر زلفش وجودم مو به مو سودا گرفت در سرابستان میخانه حضوری دیگر است لاجرم سید حضوری یافت آنجا جاگرفت شاه نعمت الله