کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    نوری است که وصفش به ستاره نتوان کرد

    او را نتوان دید و نظاره نتوان کرد

    با عشق در افتادم و تقدیر چنین بود

    تدبیر نمی دانم و چاره نتوان کرد

    سریست در این سینه که با کس نتوان گفت

    نامش نتوان برد و اشاره نتوان کرد

    بزمیست ملوکانه و رندان همه سرمست

    از ما و چنین بزم کناره نتوان کرد

    نقشش نه نگاریست که بر دست توان بست

    او را به سر دست سواره نتوان کرد

    ای دوست غنیمت شمر این عمر عزیزت

    آری طمع عمر دوباره نتوان کرد

    سید دهدم هر نفسی خلعت خاصی

    الطاف خداوند شماره نتوان کرد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha