کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    گل لاف ن با رخ آن سرو قد زد است
    باد صباش نیک بزن گو که به زده است
    زد پای بر سرم شدم از خود چو آن بدید
    در خنده رفت و گفت که بختش لگد زده است
    این دل به عاشقی نه از امروز شد علم
    کوس محبت ز ازل تا ابد زده است
    باید حکیم را سوی بیمار خانه برد
    گر در زمان حسن تو لاف از خرد زده است
    زاهد چو آه حسرت و ما باده می کشیم
    سنگی که زد به شیشه ما از حسد زده است
    باشد به دور چشم تو از حد برون خطا
    هرمست را که تحتسب شهر حد زده است
    آن شب که رفت و پای سگش بوسه زد کمال
    تا روز بوسه ها به کف پای خود زده است

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha