کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    آنکه رنگی نیست کس را از لب رنگین او
    باد جان من فدای عشوه شیرین او
    دامن وصلش اگر بار دگر افتد به چنگ
    ما و شبهای دراز و گیوی مشکین او
    دل به چندین آبگینه جانب او رفت باز
    مخت غافل بود مسکین از دل سنگین او
    گو بپرس از حال رنجوری که غیر از آب چشم
    کس نیاید ز آشنایان بر سر بالین او
    عاشقی و مسکنت چندانکه راه و رسم ماست
    هست عیاری و شوخی شیوه و آئین او
    با قدش نرگس برابر دید روزی سرو را
    خاک زد باد صبا در چشم کوته بین او
    حاصلی از گریه هم چندان نمی بینم که هست
    در من آن آتش که هر آبی دهد تسکین او
    گرچه سلطانی و داری حکم بر جان کمال
    رحمتی کن تا توانی بر دل مسکین او

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha