خرم آن دم که توأم مونس و همدم باشی
من بغمهای تو دلتنگ و تو خرم باشی
گر کنی پرسشم اندیشه رنجوری نیست
چه از آن درد نکونر که تو مرهم باشی
عجب آید همه کس را ز تو ای رشک پری
که بدین لطف تو از طبنت آدم باشی
تا کسی بر من مفلسی ننهد تهمت گنج
به از آن نیست که در صحبت ما کم باشی
ملک دل گیر که شاه رخت آورد خطی
که به حسن از همه خوبان تو مقدم باشی
غم هجران سبب راحت وصل است کمال
دولت وقت نو گر شاد بدین غم باشی