کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    طبیب عاشقان آمد بیا بگذار بیدردی
    چه میخواهی ازین رحمت دوائی جو که به گردی
    طریق عاشقی بر گیر و سروی دردمندان شو
    که بیعشقی و بیدردی نباشد شیوه مردی
    رخت گر زردشد زین درد کار خویش چون زر دان
    که چون زر سرخ روبنهاست عاشق را ز رخ دردی
    دلا جز خون مزگانی نرفت از پیش یک کارت
    درون ریش درویشی مگر پیموجب آزردی
    گرت ئیت نه روی اوست از هر سجده در قبله
    بگیر از سر نماز خود که در نیت خطا کردی
    بروی زرد بنمایم نشسته خاک کویت را
    به عقبی گر به پرسندم که از دنیا چه آوردی
    غم و اندوه بی یاریز بیدردان نباید خوش
    کمال اینها نرا زید که صاحب دردی و فردی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha