کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    گر بری دست به آئینه و در خود نگری
    ببری دست ز عشاق به صاحب نظری
    ننگری دود درونها که به بالا ز تو رفت
    شرم داری مگر از ما که به بالا نگری
    روز وصلم ز شب هجر بتر سوزی جان
    همچو آتش که به خرمن چو رسی تیز تری
    آتش از سر گذرد خرمن دل سوخته را
    چون به سروقت جگر سوختگان در گذری
    جان و سر هر دو به پای تو از آن می سپرم
    که اگر خاک شوم باز به پایت سپری
    شد ز خون شیشه دلها پرو دور لب تست
    فرصتت باد که این می به تمامی بخوری
    زاهد از روی تو مهجور و به خود مغرورست
    خویشتن بینی او بین به چنین بی بصری
    محتسب را ز من رند خبردار کنید
    که من از سوی یکی هستم و تو بی خبری
    هر کسی جان ببرة تحفه بر دوست کمال
    سر ببر تو چه کنی جان نتوانی که بری

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha