کمال الدین خجندی
غزل ها
شمارهٔ ۸۸۸: آنکه رنگی نیست کس را از لب رنگین او
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آنکه رنگی نیست کس را از لب رنگین او باد جان من فدای عشوه شیرین او دامن وصلش اگر بار دگر افتد به چنگ ما و شبهای دراز و گیوی مشکین او دل به چندین آبگینه جانب او رفت باز مخت غافل بود مسکین از دل سنگین او گو بپرس از حال رنجوری که غیر از آب چشم کس نیاید ز آشنایان بر سر بالین او عاشقی و مسکنت چندانکه راه و رسم ماست هست عیاری و شوخی شیوه و آئین او با قدش نرگس برابر دید روزی سرو را خاک زد باد صبا در چشم کوته بین او حاصلی از گریه هم چندان نمی بینم که هست در من آن آتش که هر آبی دهد تسکین او گرچه سلطانی و داری حکم بر جان کمال رحمتی کن تا توانی بر دل مسکین او کمال الدین خجندی