کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دل نثار زلف جانان کرد جان خویشتن
    جان دهد مرغ از برای آشیان خویشتن
    قمری نالان که عاشق بود بر بالای سرو
    در سر او کرد آخر خان و مان خویشتن
    همچو شمع از انگبین کامم ز شیرینی بسوخت
    تا گرفتم نام آن لب بر زبان خویشتن
    از لبت کردم سخن بگذار تا نامت برم
    چون به آب زندگی شتم دهان خویشتن
    دردسر آوردهام بر آستانت ای طبیب
    دفع کن دردسرم از آستان خویشتن
    گر نداری باور از بیماری این ناتوان
    خود ببین اینکه به چشم ناتوان خویشتن
    میخورد خون جگر بی تو، به جان سوزی کمال
    می خورد سوگند باور کن به جان خویشتن

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha