کمال الدین خجندی
غزل ها
شمارهٔ ۸۵۲: دل نثار زلف جانان کرد جان خویشتن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل نثار زلف جانان کرد جان خویشتن جان دهد مرغ از برای آشیان خویشتن قمری نالان که عاشق بود بر بالای سرو در سر او کرد آخر خان و مان خویشتن همچو شمع از انگبین کامم ز شیرینی بسوخت تا گرفتم نام آن لب بر زبان خویشتن از لبت کردم سخن بگذار تا نامت برم چون به آب زندگی شتم دهان خویشتن دردسر آوردهام بر آستانت ای طبیب دفع کن دردسرم از آستان خویشتن گر نداری باور از بیماری این ناتوان خود ببین اینکه به چشم ناتوان خویشتن میخورد خون جگر بی تو، به جان سوزی کمال می خورد سوگند باور کن به جان خویشتن کمال الدین خجندی