کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    خاک راه تر از آن روز که آمد به نظر
    خواب در چشم من خسته نیاید دیگر
    تونیا روشنی دیده اگر داشت چرا
    دید آن خاک قدم در نظر آورد دگر
    غم نگنجد به دل از ذوق دهان تو مرا
    صحبت تنگ فتادست مگس را به شکر
    تینهای مژه بر خاک درت دادم آب
    تا کند چشم من از کحل بصر قطع نظر
    مشنو آه سحر من که پریشان نکنی
    خاطر نازک خود همچو گل از باد سحر
    چون تن لاغر من نیر تو زان شد باریک
    که به خونابه خورا می گذراند به جگر
    دی طبیبم بر خود خواند ز ضعفم پشه ای
    بگرفت و بر او ناله کنان برد به پر تازه پر
    لحظه لحظه رخم از خاک درت تازه ترست
    میشود از خاک بلی گونه زر
    دوش می گشت بسر بر در تو بی تو کمال
    گر نمی گشت چنین با تو نمی گشت بسر

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha