به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتیغزل هاشمارهٔ ۱: چه خرمی است که امروز نیست زنگان را

2130عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

چه خرمی است که امروز نیست زنگان را
چه فرخی است کزو بهره نیست کیهان را
بهار و کام طرب تازه می کند دل را
ضیاء انس و فرح زقه میدهد جان را
بدشت جلوه گری عرضه داد بار دگر
سپهر کوش گرفته مزاج نیسان را
چو کودکان بد بستان آخشیج آورد
صبا مشاطه ی خوش قامتان بستان را
خجسته مقدم قاضی القضاب رکن الدین
بسان خلد بیاراست خاک زنگان را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۱: چه خرمی است که امروز نیست زنگان را 2شمارهٔ ۲: زهی فرمانده مطلق جهان را 3شمارهٔ ۳: ز میان ببرد ناگه، دل من بتی شکر لب 4شمارهٔ ۴: مدامم ده، که ایامم مدام است 5شمارهٔ ۵: صبحدمان، ازمی گل بوی مست 6شمارهٔ ۶: گرچه سوگندان خوری، کاکنون نکوتر دار ...7شمارهٔ ۷: مشرق مه دور گریبان اوست 8شمارهٔ ۸: شکر، زلعل تو در لولوی خوشاب شکست 9شمارهٔ ۹: بی روی تو، روی خرمی نیست 10شمارهٔ ۱۰: در عشق تو یک کار مرا ساز و نسق نیس ...11شمارهٔ ۱۱: چون مرا دولت وصل تو، شبی روزی نیست 12شمارهٔ ۱۲: مه رخم، سرو قامت افتاده ست 13شمارهٔ ۱۳: یا رب آن ماه تمام، آن من است 14شمارهٔ ۱۴: این زبان کاندرین دهان من است 15شمارهٔ ۱۵: ای اختری، که شاه کواکب غلام توست 16شمارهٔ ۱۶: بازار تو را کرانه ئی نیست 17شمارهٔ ۱۷: کس به عشق تو دستیارم نیست 18شمارهٔ ۱۸: طبیب درد بیدرمان کدام است 19شمارهٔ ۱۹: خیزید و می آرید که هنگام بهار است 20شمارهٔ ۲۰: یا رب آن روح ممثل چه خوش است 21شمارهٔ ۲۱: با دل بد عهد تو گاو گل سر دامن است 22شمارهٔ ۲۲: آن چشم مست بین که خرد در خمار اوست 23شمارهٔ ۲۳: ازفلک آن ماه کون آمده است 24شمارهٔ ۲۴: کار ستمت بجان رسیده است 25شمارهٔ ۲۵: یا رب آن روی است با آن زیب و کشّی ...26شمارهٔ ۲۶: یک امروزت سر من چاکرت هست 27شمارهٔ ۲۷: محرم عشق را حکایت نیست 28شمارهٔ ۲۸: هنگامه ی خورشید ز رخسار تو بشکست 29شمارهٔ ۲۹: هیچ، دردی بتو ای مایه درمان مرساد 30شمارهٔ ۳۰: یاد میدار که از مات نمی آید یاد 31شمارهٔ ۳۱: چو لب افق بخندید و دم صبا بر آمد 32شمارهٔ ۳۲: من خاک چنان با دم، گاو زلف تو جنبا ...33شمارهٔ ۳۳: تدبیر دل مرا نمیخواهد 34شمارهٔ ۳۴: هرکه دل بر سرو بالائی نهد 35شمارهٔ ۳۵: هرکه در دامن تو آویزد 36شمارهٔ ۳۶: بی غم عشق تو دل بکار نیاید 37شمارهٔ ۳۷: دوستی یکدل و دمساز نماند 38شمارهٔ ۳۸: خوی تو باجور روزگار بسازد 39شمارهٔ ۳۹: خیمه در کوی یار خواهم زد 40شمارهٔ ۴۰: همچو بالای تو سروی بچمن می نرسد 41شمارهٔ ۴۱: دل به عشق تو جانسپاری کرد 42شمارهٔ ۴۲: وقت بیاید که دور غم بسر آید 43شمارهٔ ۴۳: روزی که جفاهای تو بر یاد من آید 44شمارهٔ ۴۴: رخ او دیده را بصر بخشد 45شمارهٔ ۴۵: نه صفای تو در بصر گنجد 46شمارهٔ ۴۶: آنرا که چنان سلسله ها بافته باشد 47شمارهٔ ۴۷: روی تو، ممالک جهان ارزد 48شمارهٔ ۴۸: گه بود ماه که با روی تو از کوه بر ...49شمارهٔ ۴۹: گر نقاب از دورخ براندازد 50شمارهٔ ۵۰: نام تو، بهر زبان در افتاد 51شمارهٔ ۵۱: حسن رویش دیده پرخون میکند 52شمارهٔ ۵۲: از تو هر آنچه برمن درویش میرود 53شمارهٔ ۵۳: جهان پیرباز از دست نیسان خرقه می پ ...54شمارهٔ ۵۴: با سرو قدت چمن بسوزد 55شمارهٔ ۵۵: دهان تنگ آن دلبر نشان طبع من دارد 56شمارهٔ ۵۶: شام از طرب رخت سحر گردد 57شمارهٔ ۵۷: لعل تو به نکته دُر چکاند 58شمارهٔ ۵۸: یار دست جور در جان میکند 59شمارهٔ ۵۹: جان نقش رخ تو بر بصر دارد 60شمارهٔ ۶۰: وصلش مرا قرین سعادت نمیکند 61شمارهٔ ۶۱: از عشق تو بوی خون همی آید 62شمارهٔ ۶۲: دل ز دست غمت بجان نجهد 63شمارهٔ ۶۳: باز مرا عشق کهن تازه شد 64شمارهٔ ۶۴: هر محتشمی پایه عشق تو ندارد 65شمارهٔ ۶۵: تن بی غم تو جان نمیخواهد 66شمارهٔ ۶۶: از لب یار شکر می باید 67شمارهٔ ۶۷: که را هجرت به پرسش کمتر آید 68شمارهٔ ۶۸: دست ار، همه بتان بجمال و وفا برند 69شمارهٔ ۶۹: وصل شک نیست که در می باید 70شمارهٔ ۷۰: بهار امسال خوشتر می نماید 71شمارهٔ ۷۱: هر آنکس را که دلداری چو آن سرو سهی ...72شمارهٔ ۷۲: یکدمت خود غم دلم دارد 73شمارهٔ ۷۳: تهمت اشکم چو پیدا میشود 74شمارهٔ ۷۴: مرغی یگانه بودم یاری بدستم آمد 75شمارهٔ ۷۵: یارستم پیشه باز، دست جفا می برد 76شمارهٔ ۷۶: آتش عشق تو چون زبانه برآرد 77شمارهٔ ۷۷: دل بر امید وصل تو جان را همی زند 78شمارهٔ ۷۸: دردی است در دیار که درمان نمیبرد 79شمارهٔ ۷۹: جهان، جان فشاند چو روی تو بیند 80شمارهٔ ۸۰: باز دل در عشق رائی میزند 81شمارهٔ ۸۱: با آنکه بهشیاری همتات نمی افتد 82شمارهٔ ۸۲: تو را اگر تو، توئی عالمی شکار بود 83شمارهٔ ۸۳: پایه حسن تو آفتاب ندارد 84شمارهٔ ۸۴: با که گویم راز چون همدم نماند 85شمارهٔ ۸۵: پسته خندان تو شکر فشاند 86شمارهٔ ۸۶: مشتری غاشیه مهر تو بر دوش کشد 87شمارهٔ ۸۷: امید وصل غم روز هجر چون شب شمع 88شمارهٔ ۸۸: جور تو گر عنان بجنباند 89شمارهٔ ۸۹: مرا براین نسزاید که از تو باشم دور 90شمارهٔ ۹۰: تا تولای تو کردم شدم از خود بیزار 91شمارهٔ ۹۱: آن زلف مشوش بین در عنبر و بان منگر 92شمارهٔ ۹۲: دلا فتراک آن جان و جهان گیر 93شمارهٔ ۹۳: یک نظر در صورت آن روح روحانی نگر 94شمارهٔ ۹۴: دلبری دارم که یارب زینهار 95شمارهٔ ۹۵: ای ز تو بر هر دماغی صد هوس 96شمارهٔ ۹۶: مسلمانان فغان از دست چشم کافر مستش 97شمارهٔ ۹۷: گر ز کوی عاشقانی، تا عدم هم خانه ب ...98شمارهٔ ۹۸: تو چه گوئی ار بپرسم زلب شکرفشانش 99شمارهٔ ۹۹: در خون دل نشاندم روی ازفراق رویش 100شمارهٔ ۱۰۰: مهمان تو آمد دل در باغ رضا خوان ک ...101شمارهٔ ۱۰۱: در فراقت طاقت من گشت طاق 102شمارهٔ ۱۰۲: چند خورم خون خود ازدست دل 103شمارهٔ ۱۰۳: چو من عادت چنین دارم که غم را شاد ...104شمارهٔ ۱۰۴: می بین که تا چه غایت از تو به درد ...105شمارهٔ ۱۰۵: باز در دست چرخ بد سازم 106شمارهٔ ۱۰۶: از همه عالم خریدار توام 107شمارهٔ ۱۰۷: پیمان شکنا بر سر پیمانت نمی بینم 108شمارهٔ ۱۰۸: درد هجران تو را داغ جگر ساخته ام 109شمارهٔ ۱۰۹: دوش با دوست محاکات بجان میگردم 110شمارهٔ ۱۱۰: دلبری دارم که جان میخواهد از من، ...111شمارهٔ ۱۱۱: همه عارض تو بینم، چو نظر بر آب دا ...112شمارهٔ ۱۱۲: مه را وجود گفتن با روی او نیارم 113شمارهٔ ۱۱۳: از دل گره غم تو بگشادم 114شمارهٔ ۱۱۴: دوش در عیش و عشرتی بودم 115شمارهٔ ۱۱۵: بی تو با یک دل، غم دل مانده ام 116شمارهٔ ۱۱۶: هرغم که دهد عشق تو من خار ندارم 117شمارهٔ ۱۱۷: یا رب این من، غریب کم خطرم 118شمارهٔ ۱۱۸: از نو، رقمی بر دل درویش کشیدم 119شمارهٔ ۱۱۹: کو محرمی که قصه تو در میان نهم 120شمارهٔ ۱۲۰: بی شب زلف تو سیه روزم 121شمارهٔ ۱۲۱: چون با غم تو قرار گیرم 122شمارهٔ ۱۲۲: ره صد رهگذرت میدارم 123شمارهٔ ۱۲۳: با آنکه در میان دل آتش همی زنم 124شمارهٔ ۱۲۴: کارم از عشق بجان است، چه تدبیر کن ...125شمارهٔ ۱۲۵: شب دوش با دوست می خورده ام 126شمارهٔ ۱۲۶: خیز تا دست طرب یکدم، بجام می زنیم 127شمارهٔ ۱۲۷: آنم که زین بر اسب تمنا نهاده ام 128شمارهٔ ۱۲۸: در فراق تو سوخت این جگرم 129شمارهٔ ۱۲۹: به حق آنکه جز از تو، کسی گزیده نی ...130شمارهٔ ۱۳۰: بهر کژم که نهی نقش خویش می بینم 131شمارهٔ ۱۳۱: میروم از غم عشق تو چنان بیخبرم 132شمارهٔ ۱۳۲: وه که امروز بحال دگرم 133شمارهٔ ۱۳۳: ساقی من از خمار شبانه مشوشم 134شمارهٔ ۱۳۴: پر دردم و بمانده ز درمان خویشتن 135شمارهٔ ۱۳۵: خه خه آن سوسن سیرابش بین 136شمارهٔ ۱۳۶: ای سعی کرده عشق تو در خون و جان م ...137شمارهٔ ۱۳۷: ای بر گشاده دست به بیداد عاشقان 138شمارهٔ ۱۳۸: ای جهان را، یادگار از طغرل و الب ...139شمارهٔ ۱۳۹: چیست، شرط عاشقان با بینوائی ساختن 140شمارهٔ ۱۴۰: این چرخ دغا پیشه دست خوش خوی تو 141شمارهٔ ۱۴۱: از رهی روی بگردان و برو 142شمارهٔ ۱۴۲: ای در دل و جان سواری تو 143شمارهٔ ۱۴۳: باز دل را تازه شد درد کهن با یار ...144شمارهٔ ۱۴۴: سیم اگر پیش سمن لافی زد از سیمای ...145شمارهٔ ۱۴۵: داد دلم نمیدهد زلف ستم پرست تو 146شمارهٔ ۱۴۶: ای شکرخای شده گوش از تو 147شمارهٔ ۱۴۷: ای مرهم هر سینه مجروح لب تو 148شمارهٔ ۱۴۸: ای همه شیران اسیر دام تو 149شمارهٔ ۱۴۹: ای شکار آویز دل فتراک تو 150شمارهٔ ۱۵۰: گوهر دیده کرده ام، پیشکش جمال تو 151شمارهٔ ۱۵۱: ما مانده ایم و جانی، در دست غم بم ...152شمارهٔ ۱۵۲: ای مرا چون جان گرامی جام جانپرور ...153شمارهٔ ۱۵۳: ای غمت در جان من آویخته 154شمارهٔ ۱۵۴: توسن بسر عنان بمن ده 155شمارهٔ ۱۵۵: گره مشک، بر سمن چه زنی 156شمارهٔ ۱۵۶: دگر بار ای دل سنگین فتادی 157شمارهٔ ۱۵۷: دیدی چگونه ما را، بگذاشتی و رفتی 158شمارهٔ ۱۵۸: والله که به بیباکی، ناموس جهان بر ...159شمارهٔ ۱۵۹: دل ببری، تن بزنی، اینت بلائی که ت ...160شمارهٔ ۱۶۰: ای پشیمان شده ز دلداری 161شمارهٔ ۱۶۱: من تنگدل و تو تنگ خوئی 162شمارهٔ ۱۶۲: ای عهد تو جمله نانمازی 163شمارهٔ ۱۶۳: جانم فدای توست، که جانان من توئی 164شمارهٔ ۱۶۴: تو که از درد سری آه کنی 165شمارهٔ ۱۶۵: ای دل آخر تا کی این دیوانگی 166شمارهٔ ۱۶۶: کژ نهادی کُله، چه سرداری 167شمارهٔ ۱۶۷: زلف چون بر عذار میفکنی 168شمارهٔ ۱۶۸: در کار تو از دست بشد عهد جوانی 169شمارهٔ ۱۶۹: ای به هلاک جان من، عشق تو را کفای ...170شمارهٔ ۱۷۰: بر گل چو مثال عنبر انگیزی 171شمارهٔ ۱۷۱: دلا آن به که با جان در نبندی 172شمارهٔ ۱۷۲: رخ تو فتنه جهان بودی 173شمارهٔ ۱۷۳: جانا، همه آیت نکوئی 174شمارهٔ ۱۷۴: روز تو اقبال و فرخ نیستی 175شمارهٔ ۱۷۵: چون گشت رخ چمن دل آرای 176شمارهٔ ۱۷۶: گرد ماه از زلف عنبر می نهی 177شمارهٔ ۱۷۷: مشک می رنگ، بر سمن چه زنی 178شمارهٔ ۱۷۸: بدین جمال اگر تو را وفاستی 179شمارهٔ ۱۷۹: بتن بودم امروز چون ناتوانی 180شمارهٔ ۱۸۰: صبحدم آن روی چون نگارچه شوئی 181شمارهٔ ۱۸۱: سوزی است مرا در دل دانی که چسان س ...182شمارهٔ ۱۸۲: بس کاین دل زار ریش کردی 183شمارهٔ ۱۸۳: کره مشک بر سمن چه زنی 184شمارهٔ ۱۸۴: ای قاعده ی بزرگواری 185شمارهٔ ۱۸۵: ای بنده ی لب تو، لب آبدار می 186شمارهٔ ۱۸۶: شبگیر و تنها میروی ای شمع دلها تا ...187شمارهٔ ۱۸۷: زهی چتر قمر طرف کلاهت 188شمارهٔ ۱۸۸: هرکه عشقت خرید جان بفروخت 189شمارهٔ ۱۸۹: نیم شبان دلبرک نیم مست 190شمارهٔ ۱۹۰: بر آن کس که کمتر ز سگ باد پیشت 191شمارهٔ ۱۹۱: جشن فرخنده نوروز جهان افروز است 192شمارهٔ ۱۹۲: رو که میدان جهان میدان توست

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ