کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    آن چشم مست بین که خرد در خمار اوست
    و آن لعل چون شکر که روانها شکار اوست
    عمری است تا چو شمع بامید یک سخن
    موقوف پرور دهن تنگ بار اوست
    تا کی بخنده ئی سردندان کند سپید
    صد جان، برلب آمده در انتظار اوست
    زرین رخ مرا که ز خون گشت پر نگار
    عذری که ظاهر است رخ چون نگار اوست
    معشوق دل غم و می و جانانه ی من او
    ما هر دو در میانه و او در کنار اوست
    هرگز باختیار بلا خواست هیچکس؟
    در جان من نگر که بلا اختیار اوست
    گفتم اثیر را بکش و رستی از بلاش
    دل گفت: این حدیث ازاو خواه کاراوست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha