کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    همچو بالای تو سروی بچمن می نرسد
    در خور لعل تو دُری ز عدن می نرسد
    چکنم قصه هجران بکه گویم که مرا
    یک زبان است و ز افغان بدهن می نرسد
    هر زمان زلف تو دارد بسر ما سیهی
    سپهی کش ز شکن هیچ شکن می نرسد
    با نصابم ز خیال تو که چشمش مرساد
    گر نصیبی ز وصال تو به من می نرسد
    هر زمان طنز کنی کان دل بیمار تو کو
    راست خواهی، دل آنجاست که تن می نرسد
    گشتگان تو چنان ز آتش دل میسوزند
    کز هزاران تن یک تن بکفن می نرسد
    بر سیمین تو اندوه کشان دارد لیک
    کین از آن قوم در اندوه بمن می نرسد
    خون من میخور و میگو که اثیر آن من است
    باری آن گفتِ زبانی، بدهن می نرسد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha