اثیر اخسیکتی
غزل ها
شمارهٔ ۴۰: همچو بالای تو سروی بچمن می نرسد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
همچو بالای تو سروی بچمن می نرسد در خور لعل تو دُری ز عدن می نرسد چکنم قصه هجران بکه گویم که مرا یک زبان است و ز افغان بدهن می نرسد هر زمان زلف تو دارد بسر ما سیهی سپهی کش ز شکن هیچ شکن می نرسد با نصابم ز خیال تو که چشمش مرساد گر نصیبی ز وصال تو به من می نرسد هر زمان طنز کنی کان دل بیمار تو کو راست خواهی، دل آنجاست که تن می نرسد گشتگان تو چنان ز آتش دل میسوزند کز هزاران تن یک تن بکفن می نرسد بر سیمین تو اندوه کشان دارد لیک کین از آن قوم در اندوه بمن می نرسد خون من میخور و میگو که اثیر آن من است باری آن گفتِ زبانی، بدهن می نرسد اثیر اخسیکتی