به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتیغزل هاشمارهٔ ۴۹: گر نقاب از دورخ براندازد

2190عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

گر نقاب از دورخ براندازد
عالم از عافیت بپردازد
عرصه روزگار تنک آید
باره ی حسن اگر برون تازد
بفلک بر، زنور عارض او
ماه با آفتاب بگدازد
عقل بر گوشه بساط عدم
همه نقد وجود دربازد
بر زمین بر، زرشک قامت او
سرو همچون هلال بکرازد
گر غمش سر بجان فرود آرد
دل ز شادی کله براندازد
وصلش اخسیکتی امیدمدار
که وفا با جمال کم سازد
آنکه با روزگار ناز کند
چون توئی را چگونه بنوازد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۴۸: گه بود ماه که با روی تو از کوه بر ...2شمارهٔ ۴۹: گر نقاب از دورخ براندازد 3شمارهٔ ۵۰: نام تو، بهر زبان در افتاد 4شمارهٔ ۵۱: حسن رویش دیده پرخون میکند 5شمارهٔ ۵۲: از تو هر آنچه برمن درویش میرود 6شمارهٔ ۵۳: جهان پیرباز از دست نیسان خرقه می پ ...7شمارهٔ ۵۴: با سرو قدت چمن بسوزد 8شمارهٔ ۵۵: دهان تنگ آن دلبر نشان طبع من دارد 9شمارهٔ ۵۶: شام از طرب رخت سحر گردد 10شمارهٔ ۵۷: لعل تو به نکته دُر چکاند 11شمارهٔ ۵۸: یار دست جور در جان میکند 12شمارهٔ ۵۹: جان نقش رخ تو بر بصر دارد 13شمارهٔ ۶۰: وصلش مرا قرین سعادت نمیکند 14شمارهٔ ۶۱: از عشق تو بوی خون همی آید 15شمارهٔ ۶۲: دل ز دست غمت بجان نجهد 16شمارهٔ ۶۳: باز مرا عشق کهن تازه شد 17شمارهٔ ۶۴: هر محتشمی پایه عشق تو ندارد 18شمارهٔ ۶۵: تن بی غم تو جان نمیخواهد 19شمارهٔ ۶۶: از لب یار شکر می باید 20شمارهٔ ۶۷: که را هجرت به پرسش کمتر آید 21شمارهٔ ۶۸: دست ار، همه بتان بجمال و وفا برند 22شمارهٔ ۶۹: وصل شک نیست که در می باید 23شمارهٔ ۷۰: بهار امسال خوشتر می نماید 24شمارهٔ ۷۱: هر آنکس را که دلداری چو آن سرو سهی ...25شمارهٔ ۷۲: یکدمت خود غم دلم دارد 26شمارهٔ ۷۳: تهمت اشکم چو پیدا میشود 27شمارهٔ ۷۴: مرغی یگانه بودم یاری بدستم آمد 28شمارهٔ ۷۵: یارستم پیشه باز، دست جفا می برد 29شمارهٔ ۷۶: آتش عشق تو چون زبانه برآرد 30شمارهٔ ۷۷: دل بر امید وصل تو جان را همی زند 31شمارهٔ ۷۸: دردی است در دیار که درمان نمیبرد 32شمارهٔ ۷۹: جهان، جان فشاند چو روی تو بیند 33شمارهٔ ۸۰: باز دل در عشق رائی میزند 34شمارهٔ ۸۱: با آنکه بهشیاری همتات نمی افتد 35شمارهٔ ۸۲: تو را اگر تو، توئی عالمی شکار بود 36شمارهٔ ۸۳: پایه حسن تو آفتاب ندارد 37شمارهٔ ۸۴: با که گویم راز چون همدم نماند 38شمارهٔ ۸۵: پسته خندان تو شکر فشاند 39شمارهٔ ۸۶: مشتری غاشیه مهر تو بر دوش کشد 40شمارهٔ ۸۷: امید وصل غم روز هجر چون شب شمع 41شمارهٔ ۸۸: جور تو گر عنان بجنباند 42شمارهٔ ۸۹: مرا براین نسزاید که از تو باشم دور 43شمارهٔ ۹۰: تا تولای تو کردم شدم از خود بیزار 44شمارهٔ ۹۱: آن زلف مشوش بین در عنبر و بان منگر 45شمارهٔ ۹۲: دلا فتراک آن جان و جهان گیر 46شمارهٔ ۹۳: یک نظر در صورت آن روح روحانی نگر 47شمارهٔ ۹۴: دلبری دارم که یارب زینهار 48شمارهٔ ۹۵: ای ز تو بر هر دماغی صد هوس 49شمارهٔ ۹۶: مسلمانان فغان از دست چشم کافر مستش 50شمارهٔ ۹۷: گر ز کوی عاشقانی، تا عدم هم خانه ب ...51شمارهٔ ۹۸: تو چه گوئی ار بپرسم زلب شکرفشانش 52شمارهٔ ۹۹: در خون دل نشاندم روی ازفراق رویش 53شمارهٔ ۱۰۰: مهمان تو آمد دل در باغ رضا خوان ک ...54شمارهٔ ۱۰۱: در فراقت طاقت من گشت طاق 55شمارهٔ ۱۰۲: چند خورم خون خود ازدست دل 56شمارهٔ ۱۰۳: چو من عادت چنین دارم که غم را شاد ...57شمارهٔ ۱۰۴: می بین که تا چه غایت از تو به درد ...58شمارهٔ ۱۰۵: باز در دست چرخ بد سازم 59شمارهٔ ۱۰۶: از همه عالم خریدار توام 60شمارهٔ ۱۰۷: پیمان شکنا بر سر پیمانت نمی بینم 61شمارهٔ ۱۰۸: درد هجران تو را داغ جگر ساخته ام 62شمارهٔ ۱۰۹: دوش با دوست محاکات بجان میگردم 63شمارهٔ ۱۱۰: دلبری دارم که جان میخواهد از من، ...64شمارهٔ ۱۱۱: همه عارض تو بینم، چو نظر بر آب دا ...65شمارهٔ ۱۱۲: مه را وجود گفتن با روی او نیارم 66شمارهٔ ۱۱۳: از دل گره غم تو بگشادم 67شمارهٔ ۱۱۴: دوش در عیش و عشرتی بودم 68شمارهٔ ۱۱۵: بی تو با یک دل، غم دل مانده ام 69شمارهٔ ۱۱۶: هرغم که دهد عشق تو من خار ندارم 70شمارهٔ ۱۱۷: یا رب این من، غریب کم خطرم 71شمارهٔ ۱۱۸: از نو، رقمی بر دل درویش کشیدم 72شمارهٔ ۱۱۹: کو محرمی که قصه تو در میان نهم 73شمارهٔ ۱۲۰: بی شب زلف تو سیه روزم 74شمارهٔ ۱۲۱: چون با غم تو قرار گیرم 75شمارهٔ ۱۲۲: ره صد رهگذرت میدارم 76شمارهٔ ۱۲۳: با آنکه در میان دل آتش همی زنم 77شمارهٔ ۱۲۴: کارم از عشق بجان است، چه تدبیر کن ...78شمارهٔ ۱۲۵: شب دوش با دوست می خورده ام 79شمارهٔ ۱۲۶: خیز تا دست طرب یکدم، بجام می زنیم 80شمارهٔ ۱۲۷: آنم که زین بر اسب تمنا نهاده ام 81شمارهٔ ۱۲۸: در فراق تو سوخت این جگرم 82شمارهٔ ۱۲۹: به حق آنکه جز از تو، کسی گزیده نی ...83شمارهٔ ۱۳۰: بهر کژم که نهی نقش خویش می بینم 84شمارهٔ ۱۳۱: میروم از غم عشق تو چنان بیخبرم 85شمارهٔ ۱۳۲: وه که امروز بحال دگرم 86شمارهٔ ۱۳۳: ساقی من از خمار شبانه مشوشم 87شمارهٔ ۱۳۴: پر دردم و بمانده ز درمان خویشتن 88شمارهٔ ۱۳۵: خه خه آن سوسن سیرابش بین 89شمارهٔ ۱۳۶: ای سعی کرده عشق تو در خون و جان م ...90شمارهٔ ۱۳۷: ای بر گشاده دست به بیداد عاشقان 91شمارهٔ ۱۳۸: ای جهان را، یادگار از طغرل و الب ...92شمارهٔ ۱۳۹: چیست، شرط عاشقان با بینوائی ساختن 93شمارهٔ ۱۴۰: این چرخ دغا پیشه دست خوش خوی تو 94شمارهٔ ۱۴۱: از رهی روی بگردان و برو 95شمارهٔ ۱۴۲: ای در دل و جان سواری تو 96شمارهٔ ۱۴۳: باز دل را تازه شد درد کهن با یار ...97شمارهٔ ۱۴۴: سیم اگر پیش سمن لافی زد از سیمای ...98شمارهٔ ۱۴۵: داد دلم نمیدهد زلف ستم پرست تو 99شمارهٔ ۱۴۶: ای شکرخای شده گوش از تو 100شمارهٔ ۱۴۷: ای مرهم هر سینه مجروح لب تو 101شمارهٔ ۱۴۸: ای همه شیران اسیر دام تو 102شمارهٔ ۱۴۹: ای شکار آویز دل فتراک تو 103شمارهٔ ۱۵۰: گوهر دیده کرده ام، پیشکش جمال تو 104شمارهٔ ۱۵۱: ما مانده ایم و جانی، در دست غم بم ...105شمارهٔ ۱۵۲: ای مرا چون جان گرامی جام جانپرور ...106شمارهٔ ۱۵۳: ای غمت در جان من آویخته 107شمارهٔ ۱۵۴: توسن بسر عنان بمن ده 108شمارهٔ ۱۵۵: گره مشک، بر سمن چه زنی 109شمارهٔ ۱۵۶: دگر بار ای دل سنگین فتادی 110شمارهٔ ۱۵۷: دیدی چگونه ما را، بگذاشتی و رفتی 111شمارهٔ ۱۵۸: والله که به بیباکی، ناموس جهان بر ...112شمارهٔ ۱۵۹: دل ببری، تن بزنی، اینت بلائی که ت ...113شمارهٔ ۱۶۰: ای پشیمان شده ز دلداری 114شمارهٔ ۱۶۱: من تنگدل و تو تنگ خوئی 115شمارهٔ ۱۶۲: ای عهد تو جمله نانمازی 116شمارهٔ ۱۶۳: جانم فدای توست، که جانان من توئی 117شمارهٔ ۱۶۴: تو که از درد سری آه کنی 118شمارهٔ ۱۶۵: ای دل آخر تا کی این دیوانگی 119شمارهٔ ۱۶۶: کژ نهادی کُله، چه سرداری 120شمارهٔ ۱۶۷: زلف چون بر عذار میفکنی 121شمارهٔ ۱۶۸: در کار تو از دست بشد عهد جوانی 122شمارهٔ ۱۶۹: ای به هلاک جان من، عشق تو را کفای ...123شمارهٔ ۱۷۰: بر گل چو مثال عنبر انگیزی 124شمارهٔ ۱۷۱: دلا آن به که با جان در نبندی 125شمارهٔ ۱۷۲: رخ تو فتنه جهان بودی 126شمارهٔ ۱۷۳: جانا، همه آیت نکوئی 127شمارهٔ ۱۷۴: روز تو اقبال و فرخ نیستی 128شمارهٔ ۱۷۵: چون گشت رخ چمن دل آرای 129شمارهٔ ۱۷۶: گرد ماه از زلف عنبر می نهی 130شمارهٔ ۱۷۷: مشک می رنگ، بر سمن چه زنی 131شمارهٔ ۱۷۸: بدین جمال اگر تو را وفاستی 132شمارهٔ ۱۷۹: بتن بودم امروز چون ناتوانی 133شمارهٔ ۱۸۰: صبحدم آن روی چون نگارچه شوئی 134شمارهٔ ۱۸۱: سوزی است مرا در دل دانی که چسان س ...135شمارهٔ ۱۸۲: بس کاین دل زار ریش کردی 136شمارهٔ ۱۸۳: کره مشک بر سمن چه زنی 137شمارهٔ ۱۸۴: ای قاعده ی بزرگواری 138شمارهٔ ۱۸۵: ای بنده ی لب تو، لب آبدار می 139شمارهٔ ۱۸۶: شبگیر و تنها میروی ای شمع دلها تا ...140شمارهٔ ۱۸۷: زهی چتر قمر طرف کلاهت 141شمارهٔ ۱۸۸: هرکه عشقت خرید جان بفروخت 142شمارهٔ ۱۸۹: نیم شبان دلبرک نیم مست 143شمارهٔ ۱۹۰: بر آن کس که کمتر ز سگ باد پیشت 144شمارهٔ ۱۹۱: جشن فرخنده نوروز جهان افروز است 145شمارهٔ ۱۹۲: رو که میدان جهان میدان توست

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ