کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    سوزی است مرا در دل دانی که چسان سوزی
    سوزی که وجود من برباد دهد روزی
    در هم زده کار من، چون خط معمائی
    سر گم شده حال من، چون نکته مرموزی
    چون شاخ پر از آتش، می نالم و میسوزم
    دیده قدح اشکی، دل مجمر پر سوزی
    گویند که با آن دل، شاد است فلان نی نی
    چون شاد توان بودن در دست غم اندوزی
    خوش خوش ندب عمرم، شد باخته با او
    خصلی ننهاد ستم، روزی ز دل افروزی
    دریای غمش گشتم، تا کس نخرید از من
    با ننگ چنان قربان، ده عید به نوروزی
    پیران خرد بر وی، سی سال سبق خوانده
    در مکتب عشق اکنون، طفلی است نوآموزی
    زان دوست عجب دارم، کاو گفت اثیرا دل
    ای مرد کدامین دل، خصمی است جفاتوزی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha