اثیر اخسیکتی
غزل ها
شمارهٔ ۱۸۱: سوزی است مرا در دل دانی که چسان سوزی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سوزی است مرا در دل دانی که چسان سوزی سوزی که وجود من برباد دهد روزی در هم زده کار من، چون خط معمائی سر گم شده حال من، چون نکته مرموزی چون شاخ پر از آتش، می نالم و میسوزم دیده قدح اشکی، دل مجمر پر سوزی گویند که با آن دل، شاد است فلان نی نی چون شاد توان بودن در دست غم اندوزی خوش خوش ندب عمرم، شد باخته با او خصلی ننهاد ستم، روزی ز دل افروزی دریای غمش گشتم، تا کس نخرید از من با ننگ چنان قربان، ده عید به نوروزی پیران خرد بر وی، سی سال سبق خوانده در مکتب عشق اکنون، طفلی است نوآموزی زان دوست عجب دارم، کاو گفت اثیرا دل ای مرد کدامین دل، خصمی است جفاتوزی اثیر اخسیکتی