ز الفت خوبان که سودش اشگ و آهی بیش نیست
بهرهای گر هست عاشق را نگاهی بیش نیست
پیک عاشق سوی معشوقان نگاهی بیش نیست
ترجمان بیزبان عشق آهی بیش نیست
نیست شکر و شکوهای ز افزایش و کاهش مرا
چون هلالم مدت این هر دو ماهی بیش نیست
هست جویای حقیقت را بکفر و دین چکار
سجده دیر و حرم رسمی و راهی بیش نیست
هر دمم سوزی بجرم عشق و حیرانم که هست
این گنه را صد عقاب و خودگناهی بیش نیست
تشنه کام عشق را از آتش حسرت مسوز
از سحابی قطره رزق گیاهی بیش نیست
گر شب و روز جهان مشتاق آخر شد چه غم
آن شب تاری و این روز سیاهی بیش نیست