کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    زد قدم هر کس بگیتی پیشه دیگر گرفت
    وقت رندی خوش که در دیر آمد و ساغر گرفت
    در هوای گلشن آن مرغ بخاک افتاده‌ام
    کاتشم از گرم پروازی به بال و پر گرفت
    جور کمتر کن مبین کوتاه دستم را که هست
    عاجز اما میتواند دامن داور گرفت
    نیست در عالم جوان‌مردی چو پیر می‌فروش
    کو بر من می ز زاهد خرقه و دفتر گرفت
    در خرابات مغان کی زیردست غم شویم
    تا ز دستی می‌تواند دست ما ساغر گرفت
    هیچ‌کس لب تا دم مردن نبست از حرف عشق
    این حکایت را بپایان چون رساند از سر گرفت
    شعله‌گر از ازل از آه گرمی برنخاست
    آسمان بهر چه یارب رنگ خاکستر گرفت
    آه گرمی بر لب مشتاق دوش از دل رسید
    رفت تا در خود کشد دم پای تا سر درگرفت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha