مشتاق اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۸۲: زد قدم هر کس بگیتی پیشه دیگر گرفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زد قدم هر کس بگیتی پیشه دیگر گرفت وقت رندی خوش که در دیر آمد و ساغر گرفت در هوای گلشن آن مرغ بخاک افتاده ام کاتشم از گرم پروازی به بال و پر گرفت جور کمتر کن مبین کوتاه دستم را که هست عاجز اما میتواند دامن داور گرفت نیست در عالم جوان مردی چو پیر می فروش کو بر من می ز زاهد خرقه و دفتر گرفت در خرابات مغان کی زیردست غم شویم تا ز دستی می تواند دست ما ساغر گرفت هیچ کس لب تا دم مردن نبست از حرف عشق این حکایت را بپایان چون رساند از سر گرفت شعله گر از ازل از آه گرمی برنخاست آسمان بهر چه یارب رنگ خاکستر گرفت آه گرمی بر لب مشتاق دوش از دل رسید رفت تا در خود کشد دم پای تا سر درگرفت مشتاق اصفهانی