کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    منم آنکه هر نفسم بدل ستمی ز عشوه‌گری رسد
    غم دلبری نشود کهن که ز تازه تازه تری رسد
    بسریر سلطنت آنصنم زند از نشاط و سرور دم
    بامید این من و کنج غم که ز یوسفم خبری رسد
    منم آنکه میکشدم بخون ز خدنگ رشگ شهید خود
    ز کمان ناز تو ناوکی بغلط چو بر جگری رسد
    همه زخم حسرتم از لبت من خسته‌دل نبود روا
    نمکی ز شهد تبسمت بجراحت دگری رسد
    شده روز من چه شب سیه زندیدنت چه خوش آنزمان
    که ز چهره پرده برافکنی و شب مرا سحری رسد
    رهم از محیط غمت چسان که ز سخت‌گیری آسمان
    نه بساحلی گذرم فتد نه بکشتیم خطری رسد
    چه کنم اگر من خسته جان به ره وفا نکنم فغان
    نه نسیمی از طرفی وزد نه ز جانبی خبری رسد
    چه حذر ز خصم قوی مرا که اگر رسد مددی ز تو
    سپه عدو شکند بهم بشکستگان ظفری رسد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha