کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    نظاره جمال تو بیهوشی آورد

    وز یاد هر که جز تو فراموشی آورد

    در دل شکست ناوک آهم چه حاجت است

    کز خط رخ تو رسم زره پوشی آورد

    نبود بغیر عشق هنر چون کشی نقاب

    بس بی هنر که رو به هنرکوشی آورد

    چون جام گیرد از لب تو کام رشک آن

    عشاق را به خون جگرنوشی آورد

    مردم ز ناله کاش نهی بر دهان مرا

    مهری ز لعل خویش که خاموشی آورد

    گر چون نهال تازه وتر، قدکشی به باغ

    در شاخ خشک میل هم آغوشی آورد

    جامی چه سان به حال خود افتد که دمبدم

    هوشش برد غم تو و مدهوشی آورد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha