کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چون نهفتی آن دو رخ بگشا لب خندان خویش

    جلوه ده بر بیدلان یک غنچه از بستان خویش

    کس رطب بی خسته کم دیده ست لب از من مدوز

    تا که سازم آن رطب را خسته از دندان خویش

    مردم از پیراهنت دیدن چه حاجت زخم تیغ

    چون به قصد قتل من بالا زنی دامان خویش

    هر رگم را شد به پیکان تو پیوندی جدا

    کن ترحم وز تن زارم مکش پیکان خویش

    من ز تو محروم و افغان من آید سوی تو

    کاش بتوانم که آیم همره افغان خویش

    تا نبیند چشم در نظاره ات هر بوالهوس

    از سیاست ریز خونم بر سر میدان خویش

    بهر جدول زر دهد خورشید گردون لاجورد

    چون کند جامی سواد از بهر تو دیوان خویش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha