به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
به بستان می گذر وز چهره گلها را خجل می کن
همی زن خنده وز لب غنچه ها را منفعل می کن
بحل کردن چه خواهی چون کشی ما را کسی بر تو
ندارد حکم، هم خود می کش و هم خود بحل می کن
نشاید منزل تو زآب و گل گاهی که می آیی
گذر بر دیده ره بر سینه جا در جان و دل می کن
مزاجت منحرف می بینم ای خلوت نشین گاهی
به کوی نیکوان کسب هوای معتدل می کن
لبم را با لب او متصل کردی خیال ای دل
چه جان افزا خیالی کردی این را متصل می کن
نشان پاش تا ماند پی بوسیدن ای دیده
به هر راهی که آن مه می رود از گریه گل می کن
دلت زان بت پر ای جامی به کعبه رو چه می آری
بدین دل روی در بتخانه چین و چگل می کن
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.