جامی هروی
غزلیات
شمارهٔ ۲۴۶: به بستان می گذر وز چهره گلها را خجل می کن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به بستان می گذر وز چهره گلها را خجل می کن همی زن خنده وز لب غنچه ها را منفعل می کن بحل کردن چه خواهی چون کشی ما را کسی بر تو ندارد حکم، هم خود می کش و هم خود بحل می کن نشاید منزل تو زآب و گل گاهی که می آیی گذر بر دیده ره بر سینه جا در جان و دل می کن مزاجت منحرف می بینم ای خلوت نشین گاهی به کوی نیکوان کسب هوای معتدل می کن لبم را با لب او متصل کردی خیال ای دل چه جان افزا خیالی کردی این را متصل می کن نشان پاش تا ماند پی بوسیدن ای دیده به هر راهی که آن مه می رود از گریه گل می کن دلت زان بت پر ای جامی به کعبه رو چه می آری بدین دل روی در بتخانه چین و چگل می کن جامی هروی