به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
شب از گریه چندان گهر سفته ام
که تا روز غرق گهر خفته ام
ولی چون تو را درنیاید به گوش
چه سود این گهرها که من سفته ام
به جمعیت وصل ره چون برم
چنین کز فراق تو آشفته ام
مگو مژده قتل من گو به دل
که عمریست کین را به دل گفته ام
نداده ست بویی گل از تو به باغ
که چون غنچه زان بوی نشکفته ام
بود عیب من عشق و چون زاهدان
ز کس هرگز این عیب ننهفته ام
ز جامی میندیش و بیرون خرام
کزین آستان گرد وی رفته ام
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.