کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    تیر مژگان کان دو چشم خوابناک انداختند

    در دل عشاق محنت دیده چاک انداختند

    نقد دل نامد به کف گرچه پی آن گمشده

    آن رخ و زلف غبارآلوده خاک انداختند

    بویی از میخانه زد بر ساکنان صومعه

    جویها در صحن آن کندند و تاک انداختند

    کم طلب اشک نیاز از دیده آلودگان

    زانکه این گوهر به دامنهای پاک انداختند

    شد دو چشمت غمزه زن در خاک و خون غلطید دل

    مرغ مسکین را به زخمی در طپاک انداختند

    بر مغان بویی زد از لعل لب میگون تو

    صیت میخواری درین دیر مغاک انداختند

    دست زد جامی به مسکین صولجان آن سوار

    همچو گویش سر به میدان هلاک انداختند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha