کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    در آن گلشن، که آرند از قفس بیرون هزارش را،

    به منقار آورد چون برگ گل هر نیش خارش را

    نمی‌دانم چه گلزار است این خرم فضا، یا رب

    که گوش باغبان نشنیده آواز هزارش را

    من آن مرغم که شد آبشخورش در آن گلستانی،

    که خون بلبلان چون جوی آب است آبشارش را

    فزاید تیرگی در چشم عاشق شعله آن مه،

    مگر شمع رخی روشن کند شبهای تارش را

    جز این صیاد سنگین دل ما را کشت و رفت آن گه،

    پس از کشتن نمی دانم که می بندد شکارش را

    به کوی دوست بی سامان، یکی پیک غریب استم،

    که از ناآشنائیها، نمی داند دیارش را

    دلی کز آفتاب طلعت آن ماه شد غافل

    چو بخت افسر و زلف تو دیدم روزگارش را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha