به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
تا به روی تو شد دیده بازم
از همه دلبران بی نیازم
توشه حسن و من بنده تو،
تو چو محمود و من چون ایازم
عشق تو کرده رسوای خلقم
پرده برداشت آخر ز رازم
شمع سان از فراقت همه شب
تا سحرگه بسوز و گدازم
از نگاهی دلم را ربودی
گردش چشم مستت بنازم
جان و دل در رهت دادم، آری
در قمار غمت، پاکبازم
چند، چند از فراغت بسوزم
تا به کی با خیالت بسازم
وصل تو تا مراد دلم شد،
غیر جان نیست بر کف نبازم
جز خیال رخش، نیست افسر
مونس شامهای درازم
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.