به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
بود بیمار چشم یار و جان من پرستارش
پرستاری که این باشد چه باشد حال بیمارش
نمی آرد کس این بیمار را تاب پرستاری
که با صد ناتوانی جان من آمد پرستارش
من آن مرغم که چشم باغبان از بهر پاس گل،
شررها می زند در آشیان هر روز صد بارش
بسی حیرانم از این باغ و از این سرو و از این گل
که آمد در نوا یکسان تذرو و بلبل و سارش
از آن ترسم که سوزد در گلستان ریشه گلبن
از این سان مرغ جانم گر شرر ریزد ز منقارش
دلم در گلشنت آن آتشین مرغ است خوش الحان
که چون پروانه سوزد بلبل از آزرم گفتارش
چنان پا می نهم از حسرت صیاد در صحرا
که چون مژگان برون آید ز چشمم ناوک خارش
چنان مرغ دلم در دام غم مستانه مینالد
که هر کو بشنود دیگر نخواهی دید هشیارش
دلی کز نوک تیر عشق مجروح است چون افسر
توان دانست حال زخم دل از چشم خونبارش
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.