کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    تا به دامان تو من دست تولا زده‌ام

    پای بر اطلس و نه جامه خضرا زده‌ام

    تا دلم مطلع خورشید گریبان تو شد

    خنده بر روشنی صبح مصفّا زده‌ام

    در تو گر من نظری بنگرم از چشم هوس

    تیر بر مردمک دیده بینا زده‌ام

    من که مستم ز لب لعل تو ناخورده شراب

    روشن است آن که می از ساغر بیضا زده‌ام

    گرچه در اوج غم عشق، کم از عصفورم

    پر ز اقبال تو، بر عرصه عنقا زده‌ام

    خون خورد قبطی از این غم، که من از سیل سرشک

    نیستم موسی عمران و به دریا زده‌ام

    ای که از لعل تو شد، گوهر نظمم جان‌بخش

    دم روح‌القدس از نطق مسیحا زده‌ام

    تا ز لعل لب تو، بر لب من رفت حدیث

    می‌توان گفت که حرفی ز معما زده‌ام

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha