افسر کرمانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۵۰: تا به دامان تو من دست تولا زدهام
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا به دامان تو من دست تولا زده ام پای بر اطلس و نه جامه خضرا زده ام تا دلم مطلع خورشید گریبان تو شد خنده بر روشنی صبح مصفّا زده ام در تو گر من نظری بنگرم از چشم هوس تیر بر مردمک دیده بینا زده ام من که مستم ز لب لعل تو ناخورده شراب روشن است آن که می از ساغر بیضا زده ام گرچه در اوج غم عشق، کم از عصفورم پر ز اقبال تو، بر عرصه عنقا زده ام خون خورد قبطی از این غم، که من از سیل سرشک نیستم موسی عمران و به دریا زده ام ای که از لعل تو شد، گوهر نظمم جان بخش دم روح القدس از نطق مسیحا زده ام تا ز لعل لب تو، بر لب من رفت حدیث می توان گفت که حرفی ز معما زده ام افسر کرمانی