به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

حسین خوارزمی

حسین خوارزمیغزل هاشماره ١٤: دواى درد دل خسته ام بکن يارا

3010عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

دواى درد دل خسته ام بکن يارا

بيا که نيست مرا بى تو زيستن يارا

ز جستجوى تو يارا روان هميسازم

ز چشمه هاى دو ديده هزار دريا را

جماعتى که بکوى تو راه مييابند

کجا کنند تمنا بهشت اعلا را

برد خيال تو از ره هزار زاهد را

کند جمال تو شيدا هزار دانا را

چنان ز هوش برفتم ز عشق بالايت

که باز مى نشناسم نشيب و بالا را

همان زمان که بروى تو ديده بگشادم

بروى غير تو بستم در سويدا را

کمال حسن ترا زان نميرسد نقصان

که ساعتى بنوازى حسين شيدا را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شماره ١٤: دواى درد دل خسته ام بکن يارا 2شماره ١٥: اى سوخته ز آتش عشقت جگر مرا 3شماره ١٦: هر دم بناز ميکشد آن نازنين مرا 4شماره ١٧: اى بر دل شکسته ز درد تو داغها 5شماره ١٨: اى آنکه جانم سوختى با داغ محنت باره ...6شماره ١٩: اى روى دلارايت آتش زده در جانها 7شماره ٢٠: بصدر صفحه دولت کجا رسد اصحاب 8شماره ٢١: زهره ام ساقى و مه جام مدام است امشب 9شماره ٢٢: تا بکى ناله و فرياد که آن يار کجاست 10شماره ٢٣: خلق عالم بجمالت نگرانند اى دوست 11شماره ٢٤: الا اى کعبه دولت مرا خاک سر کويت 12شماره ٢٥: خسته هجر گشته ام با تو وصالم آرزوست 13شماره ٢٦: عشق است آتشى که بيکدم جهان بسوخت 14شماره ٢٧: تا عشق توام بدرقه راه حجاز است 15شماره ٢٨: واى که از حال من دلبرم آگاه نيست 16شماره ٢٩: ايکه جز حسن رخت پيرايه آفاق نيست 17شماره ٣٠: من دلى دارم که در وى جز خيال يار ني ...18شماره ٣١: هر که شد بنده عشق تو ز خلق آزاد است 19شماره ٣٢: منم و شورش و غوغا ز غمت تا بقيامت 20شماره ٣٣: جانم بلب رسيد چو جانان من برفت 21شماره ٣٤: تا چند ز ديدار تو مهجور توان زيست 22شماره ٣٥: چهره ات شمع شب افروزى خوش است 23شماره ٣٦: عيد در موسم نوروز بسى روح افزاست 24شماره ٣٧: کدام جان گرامى که مبتلاى تو نيست 25شماره ٣٨: اى لعل دلپذير تو سرمايه حيات 26شماره ٣٩: نور جمال روى تو در آفتاب نيست 27شماره ٤٠: ما را نماند ميل شکر با دهان دوست 28شماره ٤١: روئى است روى دوست که هيچش نظير نيست 29شماره ٤٢: دوش از حضور تو دل ما خوش سرور داشت 30شماره ٤٣: درد عشقت دامن جانم گرفت 31شماره ٤٤: ترک من بار ديگر راه جفا پيش گرفت 32شماره ٤٥: اى باد صبحدم گذرى کن بکوى دوست 33شماره ٤٦: رفتى و ياد تو ز دل ريش من نرفت 34شماره ٤٧: اين چه داغى است که از هجر تو بر جان ...35شماره ٤٨: بيک لطيفه که دوشينه ذوالجلال انگيخت 36شماره ٤٩: گر در هلاک من بود الحق رضاى دوست 37شماره ٥٠: کنون که کشور خوبى بنام تست اى دوست 38شماره ٥١: جان من بى رخ تو جانم سوخت 39شماره ٥٢: مرا چو کعبه دولت حريم خانه اوست 40شماره ٥٣: بيا که جان من از داغ انتظار بسوخت 41شماره ٥٤: عيد شد قافله را عزم حرم ساختنى ست 42شماره ٥٥: رنجورم و شفاى دلم جز حبيب نيست 43شماره ٥٦: دوست از حال دل آشفتگان آگاه نيست 44شماره ٥٧: اگر برد سوى دارالقرار ما را دوست 45شماره ٥٨: اى راحت جان از نفس روح فزايت 46شماره ٥٩: کدام دل که گرفتار و مبتلاى تو نيست 47شماره ٦٠: بقاى عمر در اين خاکدان فانى نيست 48شماره ٦١: مرا جز تو بعالم هيچکس نيست 49شماره ٦٢: دست همت بر جهان خواهم فشاند 50شماره ٦٣: بر روى دل افروزت هر کو نظر اندازد 51شماره ٦٤: چو اهل دل بطواف تو عزم ره سازند 52شماره ٦٥: چو عاشقان حرم کعبه لقا جويند 53شماره ٦٦: بخت چون بنمود راهم جانب دلدار خود 54شماره ٦٧: دوش چشم جانم از ديدار شه پرنور بود 55شماره ٦٨: جان فداى آنکه ما را بى مهابا ميکشد 56شماره ٦٩: دوستان جان مرا جانب جانان آريد 57شماره ٧٠: عاشقان جان و دل خويش بدلدار دهيد 58شماره ٧١: بى نشان گردم اگر از تو نشانى نرسد 59شماره ٧٢: اهل دل با درد عشق او ز درمان فارغند 60شماره ٧٣: از من خبر بجانب جانان که ميبرد 61شماره ٧٤: گر پريچهره مه پيکر من باز آيد 62شماره ٧٥: مرا ز مدرسه عشقت بخانقاه کشيد 63شماره ٧٦: گر ترا عشوه چنان شيوه چنين خواهد بو ...64شماره ٧٧: نگار من چو بلعل شکر نثار آيد 65شماره ٧٨: دلم هواى چنان سرو نازنين دارد 66شماره ٧٩: صبا رسيد در او بوى يار نيست چه سود 67شماره ٨٠: عشاق وفاپيشه اگر محرم مائيد 68شماره ٨١: بهار و عيد ميآيد که عالم را بيارايد 69شماره ٨٢: دوست چون خواهد که عاشق هر نفس زارى ...70شماره ٨٣: عجب که درد مرا هيچکس دوا سازد 71شماره ٨٤: مه گلچهره من چون ز سفر بازآيد 72شماره ٨٥: نفخه سنبل گلچهره من ميآيد 73شماره ٨٦: نگار سرو قد گلعذار من آمد 74شماره ٨٧: کسى که شيفته روى آن صنم باشد 75شماره ٨٨: علاج عاشق مسکين حبيب ميداند 76شماره ٨٩: يک لحظه مرا بى رخت آرام نباشد 77شماره ٩٠: سلطان نگر که پرسش درويش ميکند 78شماره ٩١: دردا که دوست هيچ رعايت نميکند 79شماره ٩٢: دلبر برفت و درد دلم را دوا نکرد 80شماره ٩٣: نظر کنيد که آن شهسوار ميگذرد 81شماره ٩٤: اگر طريقه تو جمله ناز خواهد بود 82شماره ٩٥: خرم دل آن کس که تمناى تو دارد 83شماره ٩٦: چون شب و روز مرا از تو عنايت باشد 84شماره ٩٧: دوش از جمال دوست شبم روز گشته بود 85شماره ٩٨: سلام من سوى آن شاه سرفراز بريد 86شماره ٩٩: دل هميشه تکيه بر فضل الهى ميکند 87شماره ١٠٠: رندان که مقيمان خرابات الستند 88شماره ١٠١: هر که را سلطان ما بيچارگى روزى کند 89شماره ١٠٢: عاشقان چون با خيال يار خود پرداختن ...90شماره ١٠٣: سحرگه باد نوروزى چو از گلزار ميآيد 91شماره ١٠٤: بر آستان خرابات عشق مستانند 92شماره ١٠٥: صباح عيد ز بهر صبوح برخيزند 93شماره ١٠٦: ز شست عشق چو تير بلا روان کردند 94شماره ١٠٧: عيد است و حريفان ز مى عشق خرابند 95شماره ١٠٨: دلا بنال که ياران نازنين رفتند 96شماره ١٠٩: امير قافله کوس رحيل زد اى يار 97شماره ١١٠: زهى بوعده وصل تو جان ما مسرور 98شماره ١١١: ترا ز حال من زار مبتلا چه خبر 99شماره ١١٢: چشم عاشق کش او کشت مرا بار دگر 100شماره ١١٣: اى خسرو خوبان لبت از شهد شيرين کار ...101شماره ١١٤: سينه خلوتخانه يار است خالى کن ز غي ...102شماره ١١٥: اگر طريقه آن دلرباست عشوه و ناز 103شماره ١١٦: بيار ساقى گلرخ شراب ناب امروز 104شماره ١١٧: بگذار تا بميرم بر خاک آستانش 105شماره ١١٨: بچشم او نظر ميکن دلا در ماه رخسارش 106شماره ١١٩: خوشا جانى که بستاند بدست خويش جانا ...107شماره ١٢٠: اين منم ره يافته در مجلس سلطان خوي ...108شماره ١٢١: اگر تو محرم عشقى مگوى اسرارش 109شماره ١٢٢: دلى که عشق حقيقى کند سرافرازش 110شماره ١٢٣: ديوانه گشتم بى آن پريوش 111شماره ١٢٤: اى ستمگر که ندارى خبر از بيدل خويش 112شماره ١٢٥: در کشتنم ار بود رضايش 113شماره ١٢٦: سحر ز هاتف غيبم رسيد مژده بگوش 114شماره ١٢٧: شوريده کرد حالم لعل شکر نثارش 115شماره ١٢٨: دوست در خانه و ما را خبرى نيست دري ...116شماره ١٢٩: عيد است و موسم گل و هنگام طرف باغ 117شماره ١٣٠: اى ناوک بلاى ترا سينه ها هدف 118شماره ١٣١: تافت بر جان و دلم انوار عشق 119شماره ١٣٢: ميبرد قد تو از سرو خرامان رونق 120شماره ١٣٣: عزيزان وفاپيشه مبارکباد اين منزل 121شماره ١٣٤: اى غمزه ات کشيده خدنگى بکين دل 122شماره ١٣٥: ز حد گذشت فراق تو اى فرشته خصال 123شماره ١٣٦: اى که با سوز غم عشق تو مى سازد دل 124شماره ١٣٧: چون تيره گشت روزم بى آن چراغ محفل 125شماره ١٣٨: گر من سر از نشيمن دنيا برآورم 126شماره ١٣٩: تا من خيال عارض تو نقش بسته ام 127شماره ١٤٠: ما که در باديه عشق تو سرگردانيم 128شماره ١٤١: من آن آشفته مستم که آنساعت که برخي ...129شماره ١٤٢: دل بيچاره ام گم شد بکوى يار ميجويم 130شماره ١٤٣: منم که با تو زمانى وصال مى بينم 131شماره ١٤٤: بوئى ز گلستان تو ما چون بشنيديم 132شماره ١٤٥: قفل در ما بستى و پندار تو ديديم 133شماره ١٤٦: اى گشته مست عشقت روز الست جانم 134شماره ١٤٧: رضا دادم بعشق او اگر غارت کند جانم 135شماره ١٤٨: وقت آنست که ما جانب ميخانه شويم 136شماره ١٤٩: من آشفته و شيدا چو تمناى تو دارم 137شماره ١٥٠: دو ديده بر سر راه اميد ميدارم 138شماره ١٥١: چو قدر دلبر و آداب عشق ما دانيم 139شماره ١٥٢: من کيستم که طالب ديدار او شوم 140شماره ١٥٣: روزى که من بداغ غمت از جهان روم 141شماره ١٥٤: اى شهريار حسن ترا تا شناختيم 142شماره ١٥٥: تو پادشاه و من از بندگان درگاهم 143شماره ١٥٦: در راه شهرستان جان از عشق شه رهبر ...144شماره ١٥٧: ساقى بزم خاص شه آمد که خمارى کنم 145شماره ١٥٨: گرد زمين و آسمان من سالها گرديده ا ...146شماره ١٥٩: ز روى لطف اگر اى مه شبى آئى بمهمان ...147شماره ١٦٠: ما سر بر آستان در يار مى نهيم 148شماره ١٦١: اى از فروغ روى تو روشن سراى چشم 149شماره ١٦٢: وقتى نظر بطلعت منظور داشتم 150شماره ١٦٣: بى تو چون طره تو حال مشوش دارم 151شماره ١٦٤: گر چه از دست غمت حال پريشان دارم 152شماره ١٦٥: در نامه حديث دل درويش نويسم 153شماره ١٦٦: تا بسوداى تو از راه دراز آمده ايم 154شماره ١٦٧: ما اى صنم هواى تو از سر گرفته ايم 155شماره ١٦٨: من که بر جان و دل از درد تو داغى د ...156شماره ١٦٩: شکيبم از رخ جانان نمى شود چکنم 157شماره ١٧٠: ما بار تن ز کوى وصال تو مى بريم 158شماره ١٧١: نبودم يکنفس طاقت که چشم از يار برب ...159شماره ١٧٢: يارى که ز جان دوسترش داشته بودم 160شماره ١٧٣: ما جگرسوختگان با غم دلدار خوشيم 161شماره ١٧٤: گر برود هزار جان با غم عشق او خوشم 162شماره ١٧٥: سرگشته در اين باديه تا چند بپوئيم 163شماره ١٧٦: بيا بيا که من اندر جهان ترا دارم 164شماره ١٧٧: شبى اگر بکشد درد آرزوى توام 165شماره ١٧٨: با درد غم عشق تو درمان نشناسم 166شماره ١٧٩: تا خاک صفت معتکف آن سر کويم 167شماره ١٨٠: در ره عشق تو با درد و الم ساخته اي ...168شماره ١٨١: گذشت عمر و خلاص از محن نمييابم 169شماره ١٨٢: دو چشم کز هوس روى دوست تر داريم 170شماره ١٨٣: چمن شکفته و گلها ببار مى بينم 171شماره ١٨٤: مراد خاطر خود در جهان نمى يابم 172شماره ١٨٥: الا اى طاير سدره نشيمن 173شماره ١٨٦: اى دل از وحشت سراى دار گيتى کن کرا ...174شماره ١٨٧: ماه من چون آگهى از ناله شبهاى من 175شماره ١٨٨: اى سر کويت بلاى روضه رضوان من 176شماره ١٨٩: از باده دوشينت بس بيخبريم اى جان 177شماره ١٩٠: با کس حديث عشق تو گفتن نمى توان 178شماره ١٩١: نتوان لعل فرح بخش ترا جان گفتن 179شماره ١٩٢: بازم به نازى شاد کن اى نازنين دلدا ...180شماره ١٩٣: اگر چه شد دل ريشم ز دست هجر تو خون 181شماره ١٩٤: دور از رخ تو زيستن اى جان نميتوان 182شماره ١٩٥: اى رخت آرام جان عاشقان 183شماره ١٩٦: اى فاش کرده عشق تو راز نهان من 184شماره ١٩٧: بدين کرشمه بهر جانبى نگاه مکن 185شماره ١٩٨: باختيار نگشتم ز کوى دوست برون 186شماره ١٩٩: اى غم سوداى تو خلوت نشين جان من 187شماره ٢٠٠: يارب مه تابان من يا نور ربانى است ...188شماره ٢٠١: روزى اگر گذار تو افتد بخاک من 189شماره ٢٠٢: اى در همه عالم پنهان تو و پيدا تو 190شماره ٢٠٣: جان خود قربان به تيغ جان ستانش ميک ...191شماره ٢٠٤: باز آتشى در جان من زد عشق شورانگيز ...192شماره ٢٠٥: بيا در بزم عشق اى دل حريف درد جانا ...193شماره ٢٠٦: بر جگر آبم نماند از آتش سوداى او 194شماره ٢٠٧: پاى خيال سست شد در طلب وصال تو 195شماره ٢٠٨: اى دل و جان عاشقان شيفته لقاى تو 196شماره ٢٠٩: اى که در ظاهر مظاهر آشکارا کرده اى 197شماره ٢١٠: گفته اى اليوم اکملت لکم دين الهدى 198شماره ٢١١: اى وجودت مظهر اسماى حسنى آمده 199شماره ٢١٢: اى ز ما و من شده فانى بهنگام شهود 200شماره ٢١٣: دست بختم کوته است از دامن وصلت که ...201شماره ٢١٤: ديده متاع قلب مرا صد هزار عيب 202شماره ٢١٥: ساقى بيار جامى زان باده شبانه 203شماره ٢١٦: اى گنج سوداى ترا کنج دلم ويرانه 204شماره ٢١٧: دوش خوردم از شراب عشق او پيمانه 205شماره ٢١٨: اى آنکه در ديار دلم خانه کرده اى 206شماره ٢١٩: اى همچو جان سوى بدن ناگه بر ما آمد ...207شماره ٢٢٠: گر ماه من بتابد از بام تا بخانه 208شماره ٢٢١: باز اين چه فتنه است که آغاز کرده ا ...209شماره ٢٢٢: بازم اى دوست چرا از نظر انداخته اى 210شماره ٢٢٣: ما را چو عهد خويش فراموش کرده اى 211شماره ٢٢٤: اى ز دردت عاشقان خسته درمان يافته 212شماره ٢٢٥: دلا از جان روان بگذر اگر جوياى جان ...213شماره ٢٢٦: دلا تا کى ز نادانى همه نقش جهان بي ...214شماره ٢٢٧: گر تو روى دل خود آينه سيما بينى 215شماره ٢٢٨: اى دل چه پاى بسته بند علايقى 216شماره ٢٢٩: از دست شر نفس از آن روى ايمنى 217شماره ٢٣٠: ايکه در اقليم دلها حاکم و سلطان تو ...218شماره ٢٣١: گر عشق ازل بدرقه راه نبودى 219شماره ٢٣٢: فرخنده زمانى که تو ديدار نمائى 220شماره ٢٣٣: اگر تو عاشق حسنى چرا وابسته جانى 221شماره ٢٣٤: بشارت باد اى عاشق که يار آمد بمهما ...222شماره ٢٣٥: بار ديگر فتنه اى در انس و جان اندا ...223شماره ٢٣٦: اى عشق منم از تو سرگشته و سودائى 224شماره ٢٣٧: چه حذر کنم ز مردن که توام بقاى جان ...225شماره ٢٣٨: رخ خويش اگر نمائى دل عالمى ربائى 226شماره ٢٣٩: بيا ايکه جانرا مداوا توئى 227شماره ٢٤٠: دوش مرا رخ نمود دلبر روحانئى 228شماره ٢٤١: روانى نقد جان درباز اگر سوداى ما د ...229شماره ٢٤٢: جانم بسوخت از غم و بى غم نميکنى 230شماره ٢٤٣: اى کاشکى غم تو نصيب دلم شدى 231شماره ٢٤٤: هر جا که هست چون تو گلى سرو قامتى 232شماره ٢٤٥: ايکاش در هواى تو من خاک گشتمى 233شماره ٢٤٦: اگر شبى ز جمالت نقاب بگشائى 234شماره ٢٤٧: تو که شاه ملک حسنى و سرير و جاه دا ...235شماره ٢٤٨: شبى از روى دلدارى اگر ديدار بنمائى 236شماره ٢٤٩: نظر بحال دل خسته ام نمى فکنى 237شماره ٢٥٠: من آنکسم که ندارم بجز گنه کارى 238شماره ٢٥١: اى سروناز رونق بستان ما توئى 239شماره ٢٥٢: بسته ام دل بغم عشق پرى رخسارى 240شماره ٢٥٣: بيا بيا و مترسان مرا ز جانبازى 241شماره ٢٥٤: روزم چو شب تيره شد از درد جدائى 242شماره ٢٥٥: مرا تا کى ز هجرانت بسوزد جان به تن ...243شماره ٢٥٦: گفتم دلا ببين که جفاى که ميکشى 244شماره ٢٥٧: قد رعنا رخ زيبا لب شيرين دارى 245شماره ٢٥٨: حيف آيدم که چون تو نگار پريوشى 246شماره ٢٥٩: اى در اقليم معانى زده کوس شاهى 247شماره ٢٦٠: آه که از ره کرم يار نکرد يارئى 248شماره ٢٦١: تا ز حسن خويش عکسى در جهان انداختى 249شماره ٢٦٢: دلا چون در خم چوگان عشق دوست چون گ ...250شماره ٢٦٣: اى دوست سعى کن که بدست آورى دلى 251شماره ٢٦٤: اگر بگوشه چشمى بسوى ما نگرى 252شماره ٢٦٥: جان و جهان فدايت اى آنکه به ز جانى 253شماره ٢٦٦: راه اگر سوى خرابات مغان دريابى 254شماره ٢٦٧: خجسته عيد من آندم که چهره بگشائى 255شماره ٢٦٨: خرم از درد توام زانرو که درمانم تو ...256شماره ٢٦٩: هر دم ز پس پرده دل و دين بربائى 257شماره ٢٧٠: اى سرو ناز رونق بستان عالمى 258شماره ٢٧١: گلى نازک ز گلزار معانى 259شماره ٢٧٢: اى دل چه شد که خشک و تر غم بسوختى

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ