کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید
    جان خود قربان به تيغ جان ستانش ميکنم
    تا بدين حيلت به بندم خويش بر فتراک او
    هر کجا عشقش کشد حاشا که از وى سرکشم
    عشق او سيلى است خون آشام و من خاشاک او
    خواست عقل کل که داند از کمالش نيم جزو
    گشت از اين ادراک عاجز فکرت دراک او
    گر چه کنجى نيست خالى از فروغ آفتاب
    چشم خفاشى ندارد طاقت ادراک او
    تا شوم در پيش جانان سرخ رو خواهم مدام
    تا بريزد خون جانم غمزه بى باک او
    جامه عشقش چو گيرم جامه جان را چه قدر
    تا نينديشم من آشفته دل از چاک او
    باک کى دارد ز کشتن در ره عشقش حسين
    نيست جز مردن مراد عاشقان پاک او

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha