ردا بر عبد خوش زیبنده باشد
ظهور وصف حق بر بنده باشد
ردی شد آن ردا را در مقابل
بود اظهار وصف حق بباطل
از آن اهل تکبر ار بقرآن
بغیر حق بوصف آورد یزدان
دگر فرمود: از آرم عظمت آمد
ردایم کبریا و عزت آمد
منازع هر که شد در ایندو، پوستش
کنم وانگه بهم خواهم شکستش
که هر کس داند این برکس روانیست
سزاوار تکبر جز خدا نیست
هر آنوصفی که مخصوص اله است
هر آن بندد بخود خوار و تباه است
غنا و قدرت و علم و تکبر
و زاینسان هر چه آید در تصور
هر آن برخود دهد نسبت هلاک است
حق از اوصاف خلقی جمله پاک است
تو مخلوقی و وصفت عجز و خواریست
فنا و انکسار وضعف و زاریست
رها کبر و ریا بر کبریا کن
خود اندر کبریای او فنا کن
که آثار جلال و کبریایش
شود اندر تو پیدا با رضایش