قدم کان با اضافه صدق خاست
بنیکی حکم سابق بر خواص است
بخوبان حکمش از سابق جمیل است
با خیارش مواهب بس جزیل است
بنیکی کرد حق حکم متین را
عباد مخلصین و صالحین را
بشارتها برایشان از کرم داد
بخیر سابق و صدق قدم داد
بود صدق آنکه ز اشیاء خیر بینی
خلاف است ار بچشم غیر بینی
نیابد راست بین جز راست هرگز
نه چشمش جز بحق بیناست هرگز
از آن جز نیک ناید در نظرها
شود ز او هر چه ظاهر در سیرها
از آنکه صورت از معنی کند نقل
بودعالم تماما صورت عقل
بود آن عقل هم مانند مرآت
نماید خوب و بد را در علامات
هر آن با عقل کل عقلش کج آید
تمام قول و فعلش معوج آید
و گر با عقل یک حالش بود راست
بآن مقدار حسن او هیوداست
چو در کشتی نشینی جانب بحر
گمانت ساکنی تو میرود شهر
از آن خود بین خصال خود نکو دید
عیبو دیگران را موبمو دید
قدم گر صدق باشد اینچنین نیست
فعالش درنظرها جز متین نیست
هم او از خلق بیند گر خطائی
بپوشاند بدون مدعائی