کلمه حضرت این خود بیخلاف است
که از قولش دو حرف نون و کافست
کلمه حضرت از بحر ارادت
همانا جنبشی باشد بعادت
کلمه حضرت اینحرف از حق آمد
که از بحر الاراده مشتق آمد
ز حرف کن نه این لفظ است مقصود
که باشد معنی اوباش یا بود
بودآن معنیی کاندر بیانی
کنند ادراک اهل هر زبانی
مراد از آب این باء و الف نیست
بدان مفهوم کل راز آب کان چیست
کلمه پس نه حرف کاف و نونست
که فعل حضرت بیچند و چونست
بود معنی کن ایجاد کونش
اراده بر شئون لون لونش
باینمعنی که خود را خواست ظاهر
رخ اندر آینه آراست ظاهر
اراده پس خود آن آراستن بود
ظهور خویشتن را خواستن بود
اراده یافت صورت کاف و نون شد
کلمه حضرت اظهار از کمون شد
هر آن شیئی که بینی در مکانی
بشرح کاف و نون داد زبانی