بعبدالهادیت روشن صراط است
از و سلاک ره را انبساط است
در او دارد تجلی اسم هادی
بخاصه اهل ره را زاوست شادی
خود او را در هدایت کرده مختص
بهر جائیست ارشادش مشخص
هدایت در شریعت حفظ حد است
طرق جز امر و نهیش جمله سد است
بود در فقر هادیرا هدایت
با خلاق و خلوص و حسن نیت
نشان این هدایت با خواص است
که هادی را برایشان اختصاص است
دگر ارشاد هادی در حقیقت
بود تکمیل خلق از روی خلقت
باو دارند اشیاء اهتدائی
که دارد هر وجودی اقتضائی
نگردد ز اقتضای خویش گمراه
ز سیر خود نباشد گر چه آگاه
نداند دانه چون در گل فروشد
که او را این تنزل از چه رو شد
هم از آن بیخبر چون سرزداز خاک
که گردد زان ترقی راس افلاک
نماید هادیش ره تا بمقصد
نداند خود که چون یکدانه شد صد
بدینسان هر چه در کونست موجود
رساند هادی از رهشان بمقصود
خود این باشد هدایت در حقایق
نه ارشادی که در شرع است لایق