مراداز ظل وجودی دان اضافی
بود وین اتفاقی نی خلافی
بود ظاهر بتعیینات اعیان
دگر احکام آن بیکسر و نقصان
خود اعیانند معدومات محضه
باسم نور ظاهر لحظه لحظه
وجود خارجی پیدا شد از نور
که اندر علم بد معدوم و مستور
وجود خارجی خود عین نور است
ظهور ظل بنور اندر ظهور است
از آن رو در نبی فرمود معبود
بکیف مد ظل اشعار ممدود
بود بسط وجود اعنی اضافی
بسوی کل ممکن بیمنافی
عدم باشد پس آن ظلمت بمشهور
که باشد در ازاء این چنین نور
هر آن ظلمت بهر منظور باشد
مراد از انعدام نور باشد
ز شأن اوست گر باشد مقدر
که از وجهی شود وقتی منور
مثال ظلمت کفر اندر انسان
که معدوم است از وی نور ایمان
ولیکن نور ایمانراست قابل
بدینسلان نور و ظلمتها مقابل