بود عبدالحکیم آن کوست بینا
بموقعهای حکمت اندر اشیاء
موفق او بتوفیق سداد است
بقول و فعل کز حقش نهاد است
نبیند او خلل در شیئی الا
کند مسدودش ار دارد تقاضا
نبیند هم فسادی در مقامی
که نارد بهر اصلاحش قیامی
نبیند هیچ نامعمور جائی
که ننهد بر تعمیرش بنائی
نگردد مشتبه قصدم ز ویران
نه آن باشد که میفهمند خلقان
بود مقصودم از ویرانه حالی
که اندر نظم تام آید خلالی
معانی را بجای خود نکو فهم
ز مو باریکتر شو مو بمو فهم