کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    صبا نفحات رحمانیست کاید
    ز شرق روح و از وی خیز زاید
    دهد در هر نفس خیری نشانت
    به نیکوئی کشاند مو کشانت
    از آن باد صبا اندر بشارت
    ز کوی دوست خیزد وین اشارت
    گر آید مژده یا پیغام جانان
    صبا گویند آنرا نکته دانان
    کز آن روح و روان ترویح باید
    ز نام دوست دل تفریح یابد
    چه جای آنکه زو پیغامی آید
    بخاصه کاتب و انعامی آید
    ز پیغامات قهرش دل شود شاد
    پیام لطف تا چونست کن یاد
    کسی این نکته داند کاهل راز است
    ز عشقش سر بزانوی نیاز است
    بامید پیامی کاید از یار
    صباحی شد بود تا صبح بیدار
    تو بشنو از صفی سر صبا را
    ز اهل درد جو و صفت دوا را
    که چمش ز آتش دل اشکبار است
    همیشه در امید و انتظار است
    شود از هر شمالی خوش خیالش
    کز او آید مگر بوی وصالش
    چنین بگذشته عمری روزگارش
    نبوده سرگهی بیشور یارش
    تو از باد صبا غاف از آنی
    که اندر تن ز عشقت نیست جانی
    کیت بوده است هرگز انتظاری
    که آید مژده‌ئی از گلعذاری
    دهی بر مژدگانی آن خبر را
    حیات و هستی و دستار و سر را
    پیام‌آور گذارد چون پیامش
    اگر شاهی، کنی خود را غلامش
    وگر علامه دهری دهی گوش
    چو پیغامش شود علمت فراموش
    درین بودم که شد نیکو صفایی
    صباح‌الخیز زد باد صبائی
    خبر آورد کاید یارم امروز
    مرا روزیست با دلدارم امروز
    سخنها داشتم رفت از خیالم
    ز پیغامش کنون در وجد و حالم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha