به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

حسین خوارزمی

حسین خوارزمیغزل هاشماره ٢٠: بصدر صفحه دولت کجا رسد اصحاب

4210عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

بصدر صفحه دولت کجا رسد اصحاب

اگر درى نگشايد مفتح الابواب

عزيز من بادب باش تا صفا يابى

از آنکه هست تصوف بجملگى آداب

زدند قافله راه عشق کوس سفر

اگر نه مرده دلى ديده ها بمال از خواب

بهرزه عمر گرانمايه را ز دست مده

دو روزه عمر که باقى است قدر آن درياب

اگر سعادت ديدار دوست ميجوئى

ز آستانه اصحاب درد روى متاب

اگر مشاهده خواهى ز خويشتن بگذر

که غير هستى تو در ميانه نيست حجاب

حسين ديده ديداربين بدست آور

که برگرفت حبيب از جمال خويش نقاب

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شماره ١٩: اى روى دلارايت آتش زده در جانها 2شماره ٢٠: بصدر صفحه دولت کجا رسد اصحاب 3شماره ٢١: زهره ام ساقى و مه جام مدام است امشب 4شماره ٢٢: تا بکى ناله و فرياد که آن يار کجاست 5شماره ٢٣: خلق عالم بجمالت نگرانند اى دوست 6شماره ٢٤: الا اى کعبه دولت مرا خاک سر کويت 7شماره ٢٥: خسته هجر گشته ام با تو وصالم آرزوست 8شماره ٢٦: عشق است آتشى که بيکدم جهان بسوخت 9شماره ٢٧: تا عشق توام بدرقه راه حجاز است 10شماره ٢٨: واى که از حال من دلبرم آگاه نيست 11شماره ٢٩: ايکه جز حسن رخت پيرايه آفاق نيست 12شماره ٣٠: من دلى دارم که در وى جز خيال يار ني ...13شماره ٣١: هر که شد بنده عشق تو ز خلق آزاد است 14شماره ٣٢: منم و شورش و غوغا ز غمت تا بقيامت 15شماره ٣٣: جانم بلب رسيد چو جانان من برفت 16شماره ٣٤: تا چند ز ديدار تو مهجور توان زيست 17شماره ٣٥: چهره ات شمع شب افروزى خوش است 18شماره ٣٦: عيد در موسم نوروز بسى روح افزاست 19شماره ٣٧: کدام جان گرامى که مبتلاى تو نيست 20شماره ٣٨: اى لعل دلپذير تو سرمايه حيات 21شماره ٣٩: نور جمال روى تو در آفتاب نيست 22شماره ٤٠: ما را نماند ميل شکر با دهان دوست 23شماره ٤١: روئى است روى دوست که هيچش نظير نيست 24شماره ٤٢: دوش از حضور تو دل ما خوش سرور داشت 25شماره ٤٣: درد عشقت دامن جانم گرفت 26شماره ٤٤: ترک من بار ديگر راه جفا پيش گرفت 27شماره ٤٥: اى باد صبحدم گذرى کن بکوى دوست 28شماره ٤٦: رفتى و ياد تو ز دل ريش من نرفت 29شماره ٤٧: اين چه داغى است که از هجر تو بر جان ...30شماره ٤٨: بيک لطيفه که دوشينه ذوالجلال انگيخت 31شماره ٤٩: گر در هلاک من بود الحق رضاى دوست 32شماره ٥٠: کنون که کشور خوبى بنام تست اى دوست 33شماره ٥١: جان من بى رخ تو جانم سوخت 34شماره ٥٢: مرا چو کعبه دولت حريم خانه اوست 35شماره ٥٣: بيا که جان من از داغ انتظار بسوخت 36شماره ٥٤: عيد شد قافله را عزم حرم ساختنى ست 37شماره ٥٥: رنجورم و شفاى دلم جز حبيب نيست 38شماره ٥٦: دوست از حال دل آشفتگان آگاه نيست 39شماره ٥٧: اگر برد سوى دارالقرار ما را دوست 40شماره ٥٨: اى راحت جان از نفس روح فزايت 41شماره ٥٩: کدام دل که گرفتار و مبتلاى تو نيست 42شماره ٦٠: بقاى عمر در اين خاکدان فانى نيست 43شماره ٦١: مرا جز تو بعالم هيچکس نيست 44شماره ٦٢: دست همت بر جهان خواهم فشاند 45شماره ٦٣: بر روى دل افروزت هر کو نظر اندازد 46شماره ٦٤: چو اهل دل بطواف تو عزم ره سازند 47شماره ٦٥: چو عاشقان حرم کعبه لقا جويند 48شماره ٦٦: بخت چون بنمود راهم جانب دلدار خود 49شماره ٦٧: دوش چشم جانم از ديدار شه پرنور بود 50شماره ٦٨: جان فداى آنکه ما را بى مهابا ميکشد 51شماره ٦٩: دوستان جان مرا جانب جانان آريد 52شماره ٧٠: عاشقان جان و دل خويش بدلدار دهيد 53شماره ٧١: بى نشان گردم اگر از تو نشانى نرسد 54شماره ٧٢: اهل دل با درد عشق او ز درمان فارغند 55شماره ٧٣: از من خبر بجانب جانان که ميبرد 56شماره ٧٤: گر پريچهره مه پيکر من باز آيد 57شماره ٧٥: مرا ز مدرسه عشقت بخانقاه کشيد 58شماره ٧٦: گر ترا عشوه چنان شيوه چنين خواهد بو ...59شماره ٧٧: نگار من چو بلعل شکر نثار آيد 60شماره ٧٨: دلم هواى چنان سرو نازنين دارد 61شماره ٧٩: صبا رسيد در او بوى يار نيست چه سود 62شماره ٨٠: عشاق وفاپيشه اگر محرم مائيد 63شماره ٨١: بهار و عيد ميآيد که عالم را بيارايد 64شماره ٨٢: دوست چون خواهد که عاشق هر نفس زارى ...65شماره ٨٣: عجب که درد مرا هيچکس دوا سازد 66شماره ٨٤: مه گلچهره من چون ز سفر بازآيد 67شماره ٨٥: نفخه سنبل گلچهره من ميآيد 68شماره ٨٦: نگار سرو قد گلعذار من آمد 69شماره ٨٧: کسى که شيفته روى آن صنم باشد 70شماره ٨٨: علاج عاشق مسکين حبيب ميداند 71شماره ٨٩: يک لحظه مرا بى رخت آرام نباشد 72شماره ٩٠: سلطان نگر که پرسش درويش ميکند 73شماره ٩١: دردا که دوست هيچ رعايت نميکند 74شماره ٩٢: دلبر برفت و درد دلم را دوا نکرد 75شماره ٩٣: نظر کنيد که آن شهسوار ميگذرد 76شماره ٩٤: اگر طريقه تو جمله ناز خواهد بود 77شماره ٩٥: خرم دل آن کس که تمناى تو دارد 78شماره ٩٦: چون شب و روز مرا از تو عنايت باشد 79شماره ٩٧: دوش از جمال دوست شبم روز گشته بود 80شماره ٩٨: سلام من سوى آن شاه سرفراز بريد 81شماره ٩٩: دل هميشه تکيه بر فضل الهى ميکند 82شماره ١٠٠: رندان که مقيمان خرابات الستند 83شماره ١٠١: هر که را سلطان ما بيچارگى روزى کند 84شماره ١٠٢: عاشقان چون با خيال يار خود پرداختن ...85شماره ١٠٣: سحرگه باد نوروزى چو از گلزار ميآيد 86شماره ١٠٤: بر آستان خرابات عشق مستانند 87شماره ١٠٥: صباح عيد ز بهر صبوح برخيزند 88شماره ١٠٦: ز شست عشق چو تير بلا روان کردند 89شماره ١٠٧: عيد است و حريفان ز مى عشق خرابند 90شماره ١٠٨: دلا بنال که ياران نازنين رفتند 91شماره ١٠٩: امير قافله کوس رحيل زد اى يار 92شماره ١١٠: زهى بوعده وصل تو جان ما مسرور 93شماره ١١١: ترا ز حال من زار مبتلا چه خبر 94شماره ١١٢: چشم عاشق کش او کشت مرا بار دگر 95شماره ١١٣: اى خسرو خوبان لبت از شهد شيرين کار ...96شماره ١١٤: سينه خلوتخانه يار است خالى کن ز غي ...97شماره ١١٥: اگر طريقه آن دلرباست عشوه و ناز 98شماره ١١٦: بيار ساقى گلرخ شراب ناب امروز 99شماره ١١٧: بگذار تا بميرم بر خاک آستانش 100شماره ١١٨: بچشم او نظر ميکن دلا در ماه رخسارش 101شماره ١١٩: خوشا جانى که بستاند بدست خويش جانا ...102شماره ١٢٠: اين منم ره يافته در مجلس سلطان خوي ...103شماره ١٢١: اگر تو محرم عشقى مگوى اسرارش 104شماره ١٢٢: دلى که عشق حقيقى کند سرافرازش 105شماره ١٢٣: ديوانه گشتم بى آن پريوش 106شماره ١٢٤: اى ستمگر که ندارى خبر از بيدل خويش 107شماره ١٢٥: در کشتنم ار بود رضايش 108شماره ١٢٦: سحر ز هاتف غيبم رسيد مژده بگوش 109شماره ١٢٧: شوريده کرد حالم لعل شکر نثارش 110شماره ١٢٨: دوست در خانه و ما را خبرى نيست دري ...111شماره ١٢٩: عيد است و موسم گل و هنگام طرف باغ 112شماره ١٣٠: اى ناوک بلاى ترا سينه ها هدف 113شماره ١٣١: تافت بر جان و دلم انوار عشق 114شماره ١٣٢: ميبرد قد تو از سرو خرامان رونق 115شماره ١٣٣: عزيزان وفاپيشه مبارکباد اين منزل 116شماره ١٣٤: اى غمزه ات کشيده خدنگى بکين دل 117شماره ١٣٥: ز حد گذشت فراق تو اى فرشته خصال 118شماره ١٣٦: اى که با سوز غم عشق تو مى سازد دل 119شماره ١٣٧: چون تيره گشت روزم بى آن چراغ محفل 120شماره ١٣٨: گر من سر از نشيمن دنيا برآورم 121شماره ١٣٩: تا من خيال عارض تو نقش بسته ام 122شماره ١٤٠: ما که در باديه عشق تو سرگردانيم 123شماره ١٤١: من آن آشفته مستم که آنساعت که برخي ...124شماره ١٤٢: دل بيچاره ام گم شد بکوى يار ميجويم 125شماره ١٤٣: منم که با تو زمانى وصال مى بينم 126شماره ١٤٤: بوئى ز گلستان تو ما چون بشنيديم 127شماره ١٤٥: قفل در ما بستى و پندار تو ديديم 128شماره ١٤٦: اى گشته مست عشقت روز الست جانم 129شماره ١٤٧: رضا دادم بعشق او اگر غارت کند جانم 130شماره ١٤٨: وقت آنست که ما جانب ميخانه شويم 131شماره ١٤٩: من آشفته و شيدا چو تمناى تو دارم 132شماره ١٥٠: دو ديده بر سر راه اميد ميدارم 133شماره ١٥١: چو قدر دلبر و آداب عشق ما دانيم 134شماره ١٥٢: من کيستم که طالب ديدار او شوم 135شماره ١٥٣: روزى که من بداغ غمت از جهان روم 136شماره ١٥٤: اى شهريار حسن ترا تا شناختيم 137شماره ١٥٥: تو پادشاه و من از بندگان درگاهم 138شماره ١٥٦: در راه شهرستان جان از عشق شه رهبر ...139شماره ١٥٧: ساقى بزم خاص شه آمد که خمارى کنم 140شماره ١٥٨: گرد زمين و آسمان من سالها گرديده ا ...141شماره ١٥٩: ز روى لطف اگر اى مه شبى آئى بمهمان ...142شماره ١٦٠: ما سر بر آستان در يار مى نهيم 143شماره ١٦١: اى از فروغ روى تو روشن سراى چشم 144شماره ١٦٢: وقتى نظر بطلعت منظور داشتم 145شماره ١٦٣: بى تو چون طره تو حال مشوش دارم 146شماره ١٦٤: گر چه از دست غمت حال پريشان دارم 147شماره ١٦٥: در نامه حديث دل درويش نويسم 148شماره ١٦٦: تا بسوداى تو از راه دراز آمده ايم 149شماره ١٦٧: ما اى صنم هواى تو از سر گرفته ايم 150شماره ١٦٨: من که بر جان و دل از درد تو داغى د ...151شماره ١٦٩: شکيبم از رخ جانان نمى شود چکنم 152شماره ١٧٠: ما بار تن ز کوى وصال تو مى بريم 153شماره ١٧١: نبودم يکنفس طاقت که چشم از يار برب ...154شماره ١٧٢: يارى که ز جان دوسترش داشته بودم 155شماره ١٧٣: ما جگرسوختگان با غم دلدار خوشيم 156شماره ١٧٤: گر برود هزار جان با غم عشق او خوشم 157شماره ١٧٥: سرگشته در اين باديه تا چند بپوئيم 158شماره ١٧٦: بيا بيا که من اندر جهان ترا دارم 159شماره ١٧٧: شبى اگر بکشد درد آرزوى توام 160شماره ١٧٨: با درد غم عشق تو درمان نشناسم 161شماره ١٧٩: تا خاک صفت معتکف آن سر کويم 162شماره ١٨٠: در ره عشق تو با درد و الم ساخته اي ...163شماره ١٨١: گذشت عمر و خلاص از محن نمييابم 164شماره ١٨٢: دو چشم کز هوس روى دوست تر داريم 165شماره ١٨٣: چمن شکفته و گلها ببار مى بينم 166شماره ١٨٤: مراد خاطر خود در جهان نمى يابم 167شماره ١٨٥: الا اى طاير سدره نشيمن 168شماره ١٨٦: اى دل از وحشت سراى دار گيتى کن کرا ...169شماره ١٨٧: ماه من چون آگهى از ناله شبهاى من 170شماره ١٨٨: اى سر کويت بلاى روضه رضوان من 171شماره ١٨٩: از باده دوشينت بس بيخبريم اى جان 172شماره ١٩٠: با کس حديث عشق تو گفتن نمى توان 173شماره ١٩١: نتوان لعل فرح بخش ترا جان گفتن 174شماره ١٩٢: بازم به نازى شاد کن اى نازنين دلدا ...175شماره ١٩٣: اگر چه شد دل ريشم ز دست هجر تو خون 176شماره ١٩٤: دور از رخ تو زيستن اى جان نميتوان 177شماره ١٩٥: اى رخت آرام جان عاشقان 178شماره ١٩٦: اى فاش کرده عشق تو راز نهان من 179شماره ١٩٧: بدين کرشمه بهر جانبى نگاه مکن 180شماره ١٩٨: باختيار نگشتم ز کوى دوست برون 181شماره ١٩٩: اى غم سوداى تو خلوت نشين جان من 182شماره ٢٠٠: يارب مه تابان من يا نور ربانى است ...183شماره ٢٠١: روزى اگر گذار تو افتد بخاک من 184شماره ٢٠٢: اى در همه عالم پنهان تو و پيدا تو 185شماره ٢٠٣: جان خود قربان به تيغ جان ستانش ميک ...186شماره ٢٠٤: باز آتشى در جان من زد عشق شورانگيز ...187شماره ٢٠٥: بيا در بزم عشق اى دل حريف درد جانا ...188شماره ٢٠٦: بر جگر آبم نماند از آتش سوداى او 189شماره ٢٠٧: پاى خيال سست شد در طلب وصال تو 190شماره ٢٠٨: اى دل و جان عاشقان شيفته لقاى تو 191شماره ٢٠٩: اى که در ظاهر مظاهر آشکارا کرده اى 192شماره ٢١٠: گفته اى اليوم اکملت لکم دين الهدى 193شماره ٢١١: اى وجودت مظهر اسماى حسنى آمده 194شماره ٢١٢: اى ز ما و من شده فانى بهنگام شهود 195شماره ٢١٣: دست بختم کوته است از دامن وصلت که ...196شماره ٢١٤: ديده متاع قلب مرا صد هزار عيب 197شماره ٢١٥: ساقى بيار جامى زان باده شبانه 198شماره ٢١٦: اى گنج سوداى ترا کنج دلم ويرانه 199شماره ٢١٧: دوش خوردم از شراب عشق او پيمانه 200شماره ٢١٨: اى آنکه در ديار دلم خانه کرده اى 201شماره ٢١٩: اى همچو جان سوى بدن ناگه بر ما آمد ...202شماره ٢٢٠: گر ماه من بتابد از بام تا بخانه 203شماره ٢٢١: باز اين چه فتنه است که آغاز کرده ا ...204شماره ٢٢٢: بازم اى دوست چرا از نظر انداخته اى 205شماره ٢٢٣: ما را چو عهد خويش فراموش کرده اى 206شماره ٢٢٤: اى ز دردت عاشقان خسته درمان يافته 207شماره ٢٢٥: دلا از جان روان بگذر اگر جوياى جان ...208شماره ٢٢٦: دلا تا کى ز نادانى همه نقش جهان بي ...209شماره ٢٢٧: گر تو روى دل خود آينه سيما بينى 210شماره ٢٢٨: اى دل چه پاى بسته بند علايقى 211شماره ٢٢٩: از دست شر نفس از آن روى ايمنى 212شماره ٢٣٠: ايکه در اقليم دلها حاکم و سلطان تو ...213شماره ٢٣١: گر عشق ازل بدرقه راه نبودى 214شماره ٢٣٢: فرخنده زمانى که تو ديدار نمائى 215شماره ٢٣٣: اگر تو عاشق حسنى چرا وابسته جانى 216شماره ٢٣٤: بشارت باد اى عاشق که يار آمد بمهما ...217شماره ٢٣٥: بار ديگر فتنه اى در انس و جان اندا ...218شماره ٢٣٦: اى عشق منم از تو سرگشته و سودائى 219شماره ٢٣٧: چه حذر کنم ز مردن که توام بقاى جان ...220شماره ٢٣٨: رخ خويش اگر نمائى دل عالمى ربائى 221شماره ٢٣٩: بيا ايکه جانرا مداوا توئى 222شماره ٢٤٠: دوش مرا رخ نمود دلبر روحانئى 223شماره ٢٤١: روانى نقد جان درباز اگر سوداى ما د ...224شماره ٢٤٢: جانم بسوخت از غم و بى غم نميکنى 225شماره ٢٤٣: اى کاشکى غم تو نصيب دلم شدى 226شماره ٢٤٤: هر جا که هست چون تو گلى سرو قامتى 227شماره ٢٤٥: ايکاش در هواى تو من خاک گشتمى 228شماره ٢٤٦: اگر شبى ز جمالت نقاب بگشائى 229شماره ٢٤٧: تو که شاه ملک حسنى و سرير و جاه دا ...230شماره ٢٤٨: شبى از روى دلدارى اگر ديدار بنمائى 231شماره ٢٤٩: نظر بحال دل خسته ام نمى فکنى 232شماره ٢٥٠: من آنکسم که ندارم بجز گنه کارى 233شماره ٢٥١: اى سروناز رونق بستان ما توئى 234شماره ٢٥٢: بسته ام دل بغم عشق پرى رخسارى 235شماره ٢٥٣: بيا بيا و مترسان مرا ز جانبازى 236شماره ٢٥٤: روزم چو شب تيره شد از درد جدائى 237شماره ٢٥٥: مرا تا کى ز هجرانت بسوزد جان به تن ...238شماره ٢٥٦: گفتم دلا ببين که جفاى که ميکشى 239شماره ٢٥٧: قد رعنا رخ زيبا لب شيرين دارى 240شماره ٢٥٨: حيف آيدم که چون تو نگار پريوشى 241شماره ٢٥٩: اى در اقليم معانى زده کوس شاهى 242شماره ٢٦٠: آه که از ره کرم يار نکرد يارئى 243شماره ٢٦١: تا ز حسن خويش عکسى در جهان انداختى 244شماره ٢٦٢: دلا چون در خم چوگان عشق دوست چون گ ...245شماره ٢٦٣: اى دوست سعى کن که بدست آورى دلى 246شماره ٢٦٤: اگر بگوشه چشمى بسوى ما نگرى 247شماره ٢٦٥: جان و جهان فدايت اى آنکه به ز جانى 248شماره ٢٦٦: راه اگر سوى خرابات مغان دريابى 249شماره ٢٦٧: خجسته عيد من آندم که چهره بگشائى 250شماره ٢٦٨: خرم از درد توام زانرو که درمانم تو ...251شماره ٢٦٩: هر دم ز پس پرده دل و دين بربائى 252شماره ٢٧٠: اى سرو ناز رونق بستان عالمى 253شماره ٢٧١: گلى نازک ز گلزار معانى 254شماره ٢٧٢: اى دل چه شد که خشک و تر غم بسوختى

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ