کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید
    اين چه داغى است که از هجر تو بر جان من است
    وين چه سوزيست که بر سينه بريان من است
    حال دل از شکن طره خود پرس که او
    مو بمو واقف احوال پريشان من است
    با چنين ديده غم دل نتوانم پوشيد
    زانکه غماز دلم ديده گريان من است
    همچو مجنون بجنون شهره شهرى شده ام
    تا سر زلف خوشت سلسله جنبان من است
    بى توام ترک تماشاى گلستان نبود
    هر کجا چون تو گلى او ز گلستان من است
    آسمان گو بنشان شمع شب افروز فلک
    ماه رخساره تو شمع شبستان من است
    از زر و سيم رخ و اشک توانگر گشتم
    تا که گنج غم تو بر دل ويران من است
    زان لب همچو نگين و دهن چون خاتم
    ملک آفاق چو جمشيد بفرمان من است
    سالها لاف زدم کان فلانم ليکن
    از کرم هيچ نگفتى که حسين آن من است

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha