به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

حسین خوارزمی

حسین خوارزمیغزل هاشماره ١٥٦: در راه شهرستان جان از عشق شه رهبر کنم

3060عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

در راه شهرستان جان از عشق شه رهبر کنم

وز خاک پاى عاشقان بر فرق سر افسر کنم

آيم بدرياى قدم وز فرق سر سازم قدم

در بحر چون غوطى خورم دامن پر از گوهر کنم

در دار ضرب کبريا از عشق جويم کيميا

مس وجود خويش را بگدازم آنگه زر کنم

شمع ار نگويد ترک سر نورش نگردد بيشتر

من نيز از سوز جگر چون شمع ترک سر کنم

چون از محيا آن ستد هر دم حميائى دهد

من از حدق سازم قدح وز جان خود ساغر کنم

رخساره گلگون او چون باده پيمائى کند

من عقل زاهد رنگ را مست مى احمر کنم

سرى که در سردابه ها پنهان کند ارباب دل

چون وقت کشف راز شد من فاش بر منبر کنم

در هر جميلى حسن تو آشفته ميدارد مرا

مى جز يکى نبود اگر من شيشه را ديگر کنيم

اى عشق بر درگاه خود ره ده حسين خسته را

تا شاهى هر دو جهان از خدمت اين در کنم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شماره ١٥٥: تو پادشاه و من از بندگان درگاهم 2شماره ١٥٦: در راه شهرستان جان از عشق شه رهبر ...3شماره ١٥٧: ساقى بزم خاص شه آمد که خمارى کنم 4شماره ١٥٨: گرد زمين و آسمان من سالها گرديده ا ...5شماره ١٥٩: ز روى لطف اگر اى مه شبى آئى بمهمان ...6شماره ١٦٠: ما سر بر آستان در يار مى نهيم 7شماره ١٦١: اى از فروغ روى تو روشن سراى چشم 8شماره ١٦٢: وقتى نظر بطلعت منظور داشتم 9شماره ١٦٣: بى تو چون طره تو حال مشوش دارم 10شماره ١٦٤: گر چه از دست غمت حال پريشان دارم 11شماره ١٦٥: در نامه حديث دل درويش نويسم 12شماره ١٦٦: تا بسوداى تو از راه دراز آمده ايم 13شماره ١٦٧: ما اى صنم هواى تو از سر گرفته ايم 14شماره ١٦٨: من که بر جان و دل از درد تو داغى د ...15شماره ١٦٩: شکيبم از رخ جانان نمى شود چکنم 16شماره ١٧٠: ما بار تن ز کوى وصال تو مى بريم 17شماره ١٧١: نبودم يکنفس طاقت که چشم از يار برب ...18شماره ١٧٢: يارى که ز جان دوسترش داشته بودم 19شماره ١٧٣: ما جگرسوختگان با غم دلدار خوشيم 20شماره ١٧٤: گر برود هزار جان با غم عشق او خوشم 21شماره ١٧٥: سرگشته در اين باديه تا چند بپوئيم 22شماره ١٧٦: بيا بيا که من اندر جهان ترا دارم 23شماره ١٧٧: شبى اگر بکشد درد آرزوى توام 24شماره ١٧٨: با درد غم عشق تو درمان نشناسم 25شماره ١٧٩: تا خاک صفت معتکف آن سر کويم 26شماره ١٨٠: در ره عشق تو با درد و الم ساخته اي ...27شماره ١٨١: گذشت عمر و خلاص از محن نمييابم 28شماره ١٨٢: دو چشم کز هوس روى دوست تر داريم 29شماره ١٨٣: چمن شکفته و گلها ببار مى بينم 30شماره ١٨٤: مراد خاطر خود در جهان نمى يابم 31شماره ١٨٥: الا اى طاير سدره نشيمن 32شماره ١٨٦: اى دل از وحشت سراى دار گيتى کن کرا ...33شماره ١٨٧: ماه من چون آگهى از ناله شبهاى من 34شماره ١٨٨: اى سر کويت بلاى روضه رضوان من 35شماره ١٨٩: از باده دوشينت بس بيخبريم اى جان 36شماره ١٩٠: با کس حديث عشق تو گفتن نمى توان 37شماره ١٩١: نتوان لعل فرح بخش ترا جان گفتن 38شماره ١٩٢: بازم به نازى شاد کن اى نازنين دلدا ...39شماره ١٩٣: اگر چه شد دل ريشم ز دست هجر تو خون 40شماره ١٩٤: دور از رخ تو زيستن اى جان نميتوان 41شماره ١٩٥: اى رخت آرام جان عاشقان 42شماره ١٩٦: اى فاش کرده عشق تو راز نهان من 43شماره ١٩٧: بدين کرشمه بهر جانبى نگاه مکن 44شماره ١٩٨: باختيار نگشتم ز کوى دوست برون 45شماره ١٩٩: اى غم سوداى تو خلوت نشين جان من 46شماره ٢٠٠: يارب مه تابان من يا نور ربانى است ...47شماره ٢٠١: روزى اگر گذار تو افتد بخاک من 48شماره ٢٠٢: اى در همه عالم پنهان تو و پيدا تو 49شماره ٢٠٣: جان خود قربان به تيغ جان ستانش ميک ...50شماره ٢٠٤: باز آتشى در جان من زد عشق شورانگيز ...51شماره ٢٠٥: بيا در بزم عشق اى دل حريف درد جانا ...52شماره ٢٠٦: بر جگر آبم نماند از آتش سوداى او 53شماره ٢٠٧: پاى خيال سست شد در طلب وصال تو 54شماره ٢٠٨: اى دل و جان عاشقان شيفته لقاى تو 55شماره ٢٠٩: اى که در ظاهر مظاهر آشکارا کرده اى 56شماره ٢١٠: گفته اى اليوم اکملت لکم دين الهدى 57شماره ٢١١: اى وجودت مظهر اسماى حسنى آمده 58شماره ٢١٢: اى ز ما و من شده فانى بهنگام شهود 59شماره ٢١٣: دست بختم کوته است از دامن وصلت که ...60شماره ٢١٤: ديده متاع قلب مرا صد هزار عيب 61شماره ٢١٥: ساقى بيار جامى زان باده شبانه 62شماره ٢١٦: اى گنج سوداى ترا کنج دلم ويرانه 63شماره ٢١٧: دوش خوردم از شراب عشق او پيمانه 64شماره ٢١٨: اى آنکه در ديار دلم خانه کرده اى 65شماره ٢١٩: اى همچو جان سوى بدن ناگه بر ما آمد ...66شماره ٢٢٠: گر ماه من بتابد از بام تا بخانه 67شماره ٢٢١: باز اين چه فتنه است که آغاز کرده ا ...68شماره ٢٢٢: بازم اى دوست چرا از نظر انداخته اى 69شماره ٢٢٣: ما را چو عهد خويش فراموش کرده اى 70شماره ٢٢٤: اى ز دردت عاشقان خسته درمان يافته 71شماره ٢٢٥: دلا از جان روان بگذر اگر جوياى جان ...72شماره ٢٢٦: دلا تا کى ز نادانى همه نقش جهان بي ...73شماره ٢٢٧: گر تو روى دل خود آينه سيما بينى 74شماره ٢٢٨: اى دل چه پاى بسته بند علايقى 75شماره ٢٢٩: از دست شر نفس از آن روى ايمنى 76شماره ٢٣٠: ايکه در اقليم دلها حاکم و سلطان تو ...77شماره ٢٣١: گر عشق ازل بدرقه راه نبودى 78شماره ٢٣٢: فرخنده زمانى که تو ديدار نمائى 79شماره ٢٣٣: اگر تو عاشق حسنى چرا وابسته جانى 80شماره ٢٣٤: بشارت باد اى عاشق که يار آمد بمهما ...81شماره ٢٣٥: بار ديگر فتنه اى در انس و جان اندا ...82شماره ٢٣٦: اى عشق منم از تو سرگشته و سودائى 83شماره ٢٣٧: چه حذر کنم ز مردن که توام بقاى جان ...84شماره ٢٣٨: رخ خويش اگر نمائى دل عالمى ربائى 85شماره ٢٣٩: بيا ايکه جانرا مداوا توئى 86شماره ٢٤٠: دوش مرا رخ نمود دلبر روحانئى 87شماره ٢٤١: روانى نقد جان درباز اگر سوداى ما د ...88شماره ٢٤٢: جانم بسوخت از غم و بى غم نميکنى 89شماره ٢٤٣: اى کاشکى غم تو نصيب دلم شدى 90شماره ٢٤٤: هر جا که هست چون تو گلى سرو قامتى 91شماره ٢٤٥: ايکاش در هواى تو من خاک گشتمى 92شماره ٢٤٦: اگر شبى ز جمالت نقاب بگشائى 93شماره ٢٤٧: تو که شاه ملک حسنى و سرير و جاه دا ...94شماره ٢٤٨: شبى از روى دلدارى اگر ديدار بنمائى 95شماره ٢٤٩: نظر بحال دل خسته ام نمى فکنى 96شماره ٢٥٠: من آنکسم که ندارم بجز گنه کارى 97شماره ٢٥١: اى سروناز رونق بستان ما توئى 98شماره ٢٥٢: بسته ام دل بغم عشق پرى رخسارى 99شماره ٢٥٣: بيا بيا و مترسان مرا ز جانبازى 100شماره ٢٥٤: روزم چو شب تيره شد از درد جدائى 101شماره ٢٥٥: مرا تا کى ز هجرانت بسوزد جان به تن ...102شماره ٢٥٦: گفتم دلا ببين که جفاى که ميکشى 103شماره ٢٥٧: قد رعنا رخ زيبا لب شيرين دارى 104شماره ٢٥٨: حيف آيدم که چون تو نگار پريوشى 105شماره ٢٥٩: اى در اقليم معانى زده کوس شاهى 106شماره ٢٦٠: آه که از ره کرم يار نکرد يارئى 107شماره ٢٦١: تا ز حسن خويش عکسى در جهان انداختى 108شماره ٢٦٢: دلا چون در خم چوگان عشق دوست چون گ ...109شماره ٢٦٣: اى دوست سعى کن که بدست آورى دلى 110شماره ٢٦٤: اگر بگوشه چشمى بسوى ما نگرى 111شماره ٢٦٥: جان و جهان فدايت اى آنکه به ز جانى 112شماره ٢٦٦: راه اگر سوى خرابات مغان دريابى 113شماره ٢٦٧: خجسته عيد من آندم که چهره بگشائى 114شماره ٢٦٨: خرم از درد توام زانرو که درمانم تو ...115شماره ٢٦٩: هر دم ز پس پرده دل و دين بربائى 116شماره ٢٧٠: اى سرو ناز رونق بستان عالمى 117شماره ٢٧١: گلى نازک ز گلزار معانى 118شماره ٢٧٢: اى دل چه شد که خشک و تر غم بسوختى

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ