ز نور شمع من بزم رقیبان روشن است امشب
شرار آه من بر چرخ ناوک افگن است امشب
چنان گم گشته خوابم در فراق چشم جادویش
که هر مژگان بچشمم همچو نیش سوزن است امشب
سزد گر مهر و مه بر چرخ خون گریند ازین ماتم
که صید او را شب جان کندن است امشب
تو ای قمری مزن کوکو به پیش قد دلجویش
که سرو نو غلام سرو آزاد من است امشب
شکستی زلف مشکین را شکست افتاد در دلها
فدایت جان مشتاقان چی بشکن بشکن است امشب
لباس سرخ در بر کرده بهر قتل مشتاقان
تو هم آماده باش ای دل شب خون خوردن است امشب
بگو این فرد خوش را از (شجاع الملک) ای مخفی
که تیر آه من بر چرخ ناوک افگن است امشب "