گشت تا آن سرو گل رخسار با اغیار یار
روز و شب دارم چو بلبل ناله های زار زار
نخل عمرم در بهارستاد استغنای او
دارد از خون جگر گل های آتشبار بار بار
ماه نو از رشک ابروی تو شد زیر سحاب
گل ز شرم عارضت افتاده در گلزار زار
گر روم من بیتو اندر باغ بر دل می رسد
رنج از نارنج و داغ از لاله و از نار نار
پیش گیسویش مکن ایدل سخن از مشک ناب
کی دهم زان زلف عنبر بو بصد تاتار تار
داغ ناسوری که بر دل داشتم از سالها
ز ابرویش دو بود و از خط می شود ناچار چار
شکوه از دست رقیبان کردنت بی جا بود
مخفی هر دردی که در دل داری از دلدار دار